- بیدار (پسرانه)
- آگاه، مطلع، هوشیار (نگارش کردی: بدار)
معنی بیدار - جستجوی لغت در جدول جو
- بیدار
- مقابل خفته، کسی که در خواب نباشد، هوشیار
- بیدار
- کسی که در خواب نباشد، کنایه از آگاه، هوشیار
بیدار شدن: از خواب برخاستن، کنایه از هوشیار شدن
بیدار کردن: کسی را از خواب برانگیختن، کنایه از هوشیار ساختن، آگاه کردن
بیدار ماندن: نخوابیدن، به خواب نرفتن
- بیدار
- کسی که در خواب نباشد، مقابل خوابیده، آگاه، هوشیار
- بیدار
- Awake, Wakeful
- بیدار
- бодрствующий
- بیدار
- бадьорий , бадьорий
- بیدار
- czujny
- بیدار
- acordado
- بیدار
- sveglio
- بیدار
- despierto
- بیدار
- éveillé
- بیدار
- wakker
- بیدار
- terjaga
- بیدار
- يقظٌ , ساهرٌ
- بیدار
- जागृत , जाग्रत
- بیدار
- ער , ער
- بیدار
- 目を覚ました , 覚醒している
- بیدار
- 깨어 있는
- بیدار
- amekuja, amekesha
- بیدار
- জাগ্রত
- بیدار
- بیدار
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
عمل بیدار بودن یقظه مقابل خواب، هوشیاری آگاهی
بیدار بودن، کنایه از هوشیار بودن
Awakening, Wakefulness
пробуждение , бодрствование
Erwachen, Wachsamkeit
пробудження , неспання
przebudzenie, czuwanie
醒来 , 清醒
despertar, vigília