جدول جو
جدول جو

معنی بیخو - جستجوی لغت در جدول جو

بیخو
زمینی که علف هرزه نداشته باشد
تصویری از بیخو
تصویر بیخو
فرهنگ لغت هوشیار
بیخو
((خُ یا خَ))
زمینی که از علف و گیاهان هرزه پاک شده باشد
تصویری از بیخو
تصویر بیخو
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بیخود
تصویر بیخود
بیهوش بیحال، بی اختیار بلا اراده، شوریده آشفته، بی جهت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیلو
تصویر بیلو
(دخترانه)
جویبار کوتاه مدت (نگارش کردی: بلو)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بیشو
تصویر بیشو
(دخترانه)
بی حد، بی اندازه (نگارش کردی: بش)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بیسو
تصویر بیسو
(دخترانه)
بی گمان، کمینگاه شکارچی (نگارش کردی: بس)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بیرو
تصویر بیرو
بی آزرم بیشرم پر رو بی چشم و رو، کیسه کیسه پول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدخو
تصویر بدخو
بی ادب وتند خو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدخو
تصویر بدخو
بدخلق، تندخو، بی ادب، بدخیم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بی خو
تصویر بی خو
پاک شده از علف هرز، زمینی که گیاه هرزه نداشته باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بزخو
تصویر بزخو
کمین، پنهان شدن در جایی به قصد از پا درآوردن دشمن یا شکار
بزخو کردن: کمین کردن و منتظر فرصت بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیرو
تصویر بیرو
((هِ))
کیسه، کیسه پول، بی شرم، پررو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ریخو
تصویر ریخو
ریغو، انسان یا حیوانی که اسهال و شکم روش داشته باشد و خود یا دیگری را آلوده سازد، ریخ آلوده، ریخن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیخ
تصویر بیخ
ریشه و اصل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیو
تصویر بیو
حشره ایست که پارچه های پشمین و مانند آنرا تباه سازد. عروس بیوگ
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی ک زولانه زاولانه آهنی که برپای ستوران بندند حلقه و زنجیری که دست و پای چهار پایان را بدان بندند بخاو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیخ
تصویر بیخ
اصل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بیخ
تصویر بیخ
بن، ریشه، اصل
در علم زیست شناسی ریشه
پایین ترین بخش هر چیز مثلاً بیخ دیوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بخو
تصویر بخو
حلقه و زنجیر یا ریسمانی که به پای چهارپایان یا زندانیان ببندند، تاتوره، داتوره، تاتوله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بخو
تصویر بخو
((بُ))
حلقه و زنجیری که دست و پای چهارپایان را بدان بندند، بخا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بیخ
تصویر بیخ
اصل، اساس، ریشه گیاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بیو
تصویر بیو
حشره ای است ریز با بال های باریک که پارچه های پشمین را می خورد، پت، بید، بیب، بیتک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بیو
تصویر بیو
عروس، زنی که تازه ازدواج کرده، ویوگ، بیوک، عروسه، گلین، بیوگ، نوعروس، پیوگ، تازه عروس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیو
تصویر بیو
بید، حشره ای ریز با بال های باریک که نوزاد آن پارچه های پشمی را می خورد و ضایع می کند، سوس، سوسه، پیتک، پت، بیب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیخویشتن
تصویر بیخویشتن
بیهوش بیخویش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیخویش
تصویر بیخویش
بیخود بیهوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیخودی
تصویر بیخودی
بیهوشی، بی اختیاری، شوریدگی آشفتگی، وجد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیخود شدن
تصویر بیخود شدن
مدهوش و از هوش رفتن، بی اختیار شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیخوابی
تصویر بیخوابی
بیداری، خوابیدن نتوانستن، هوشیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیخواب
تصویر بیخواب
بیدار، آنکه نتواند بخوابد، هوشیار
فرهنگ لغت هوشیار
از حال طبیعی و عادی بیرون شدن حال همیشگی و عادی خود را از دست دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شبیخون کردن
تصویر شبیخون کردن
ناگهان تاختن بر دشمن به هنگام شب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شبیخون زدن
تصویر شبیخون زدن
ناگهان تاختن بر دشمن به هنگام شب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شبیخون
تصویر شبیخون
حمله کردن بر دشمن در شب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شبیخون زدن
تصویر شبیخون زدن
هنگام شب ناگهان بر دشمن تاختن
فرهنگ فارسی عمید