- بیجاد
- نوعی از احجار کریمه شبیه بیاقوت کهربا
معنی بیجاد - جستجوی لغت در جدول جو
- بیجاد
- بیجاده، نوعی یاقوت سرخ، عقیق، کهربا
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نوعی یاقوت سرخ
نوعی یاقوت سرخ، عقیق، کهربا، برای مثال شد آن تخت شاهی و آن دستگاه / زمانه ربودش چو بیجاده کاه (فردوسی - ۱/۵۲)
ظلم و ستم، تعدی و ظلم
آفرینش، برپایی، گشایش، ساختن
ظلم، بی عدالتی
آفریدن و هست نمودن
آفریدن، هست کردن، به وجود آوردن
ستم، ظلم، تعدی، در موسیقی گوشه ای در دستگاه همایون، بیدادگر، برای مثال رها کن ظلم و عدل و داد بگزین / که باشد بی گمان بیداد، بی دین (ناصرخسرو - لغت نامه - بی داد)
بیداد کردن: ظلم کردن، ستم کردن
بیداد کردن: ظلم کردن، ستم کردن
بوجود آوردن، آفریدن، آفرینش
ستم، ظلم
بیهوده بی فایده، بی موقع بی هنگام بی وقت، ناصواب نادرست، بی سبب
گلیم راه راه
آنکه جا و مکان یا خانه ندارد، کنایه از بی هنگام، بی موقع، کنایه از نادرست، کنایه از بی سبب
بیجاده رنگ، به رنگ بیجاده، زرد رنگ، به رنگ کهربا، سرخ رنگ مثلاً تیغ بیجاده گون به معنی شمشیر خون آلود
کنایه از خورشید، چشمۀ آفتاب، چشمۀ آتش فشان، چشمۀ خاوری، چشمۀ روز، چشمۀ روشن، چشمۀ سیماب، چشمۀ سیماب ریز، چشمۀ گرم، چشمۀ نور، چشمۀ نوربخش، چشمۀ هور، آیینۀ آسمان، آیینۀ چرخ، آیینۀ خاوری، بانوی مشرق، تابۀ زر، خسرو سیّارگان، خسرو مشرق، زورق زرّین، سیماب آتشین، شهسوار فلک، عروس چرخ، نیّر اعظم، شیرسوار فلک، باشۀ فلک، شاهد روز، شهسوار سپهر، شهسوار گردون، صدف فلک، صدف روز، صدف آتشین، عروس خاوری، عروس روز، عروس فلک، غضبان فلک، یاقوت زرد، زرّین ترنج، زرّین کاسه