- بیاره (پسرانه)
- نام روستایی (نگارش کردی: بیاره)
معنی بیاره - جستجوی لغت در جدول جو
- بیاره
- بوته
- بیاره
- گیاهی که ساقۀ راست و بلند نداشته باشد و شاخه های آن روی زمین بیفتد مانند بوتۀ کدو، خربزه، خیار و مانند آن
جلونک، جلنگ، چلونک، بیاج،
بوته
- بیاره ((بَ رَ یا رِ))
- گیاهی که ساقه بلند و مستقیم ندارد و شاخه های آن روی زمین افتد مانند کدو، خربزه و غیره، بوته
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ایوان
بینایی، بینادلی، گونه ای خوراک
مسرور شدن بچیزی، شاد شدن وشاد کردن
قسمی از قایق بزرگ
دخترگی دوشیزگی ناسفتگی دخت مهری
عاجز درمانده، بیعلاج بیدرمان، محتاج نیازمند
درمانده و بیچاره
بیکار، بیهنر، ولگرد، بیفایده بیسود بیمصرف
کالای فروختنی فروختنی
جمع بیطار، بجشک ستوران دام پزشکان
جمع بیزار، پارسی تازی گشته بازداران، بازاریان (کشاورزان)
پارسی تازی گشته پیاده پیاتک سرباز پیاده
آنکه یا آنچه سر ندارد، بی اساس بی اصل، پرنده ایست شکاری از نوع باشه شبیه به پیغو بیسره
آنکه راه را گم کرده باشد منحرف از راه گمراه، بی انصاف، آنکه کارهای ناشایسته کند، خواننده ای که خارج از مقام خواند، بیراهه
سرزنش طعنه
دام پزشکی ستور پزشکی
جنبنده، هرباسپ
مفلوک
منسوب به بهار بهاری کشت بهاره. (مقابل کشت پاییزه)، گندم و غلات دیگر که در فصل بهار کارند
از پارسی برزافشان
مسیتارش
دفتر حساب
هر چیز لطیف و ظریف و برگزیده منتخب
ستارگان هفتگانه، و کاروان
بهاری مثلاً لباس پاییزه، ویژگی زراعتی که حاصل آن در فصل بهار به دست می آید، ویژگی محصول کشاورزی کاشته شده در بهار مثلاً کشت پاییزه
پرنده ای شکاری از نوع باشه
اواره، دفتری که در آن اقلام درآمد و هزینه و حساب های مالیاتی را ثبت می کردند، دفتر حساب دیوانی، دیوان خانه، اوار، اوارجه
بیکار، بی هنر، ولگرد، بی فایده