جدول جو
جدول جو

معنی بیابانیان - جستجوی لغت در جدول جو

بیابانیان
جمع واژۀ بیابانی، بمعنی صحرانشین، رجوع به بیابانی شود، ستاره هایی که در غیر مدار آفتاب و ماه واقع شده اند، (ناظم الاطباء ذیل بیابانیات)، کواکب قدر اول و دوم و سوم و منازل قمر، (فرهنگ فارسی معین)، رجوع به بیابانی شود، زنان صحرانشین، (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بیابانی
تصویر بیابانی
مربوط به بیابان مثلاً جانوران بیابانی،
کنایه از وحشی مثلاً غول بیابانی،
مربوط به خارج شهر مثلاً اتوبوس بیابانی،
کسی که در بیابان به سر می برد
فرهنگ فارسی عمید
(نی یا)
رجوع به بیابانیان شود
لغت نامه دهخدا
(نی یا)
ظاهراً: کژ + دم + ه، پسوند نسبت و اتصاف، (حاشیۀ برهان چ معین). نام ورمی است به سرخی مایل و آن در اطراف ناخن پیدا میشود و به عربی داحس گویند. (آنندراج). کژدمک است که در بن ناخن پیدا میشود و عظیم درد، تا بحدی شده است که ناخن را انداخته و آن را به عربی داحس گویند. (آنندراج). کژدمک. گوشه. داحوس. ناخن خواره. ناخن پال. عفونت و چرک کردن زیرناخن. که بر اثر ضربه یا عفونتهای عمومی عارض میشود. برای معالجۀ این عارضه معمولا ناخن مبتلا را باید بکشند. داحس. دردناخن. عقربک. (فرهنگ فارسی معین) :
در کژدمه ات بیان کنم قاعده ای
کز خوان شفا ترا بود مائده ای
بگشارگ و مسهل خور و میساز طلا
از سرکه و افیون که بری فایده ای.
یوسفی طبیب (از فرهنگ نظام).
رجوع به عقربک شود، قسمی منجنیق. عقرب. (یادداشت مؤلف). رجوع به عقرب شود
لغت نامه دهخدا
(نی یَ / یِ)
مؤنث بیابانی. ج، بیابانیات. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
نسل ششم شیبان بن جوجی موسوم به منگوتیمور یا ازبک، خان کل سیراردو معاصر بود. قبایل خاندان شیبان از آن تاریخ به بعد به ازبکان مشهور شدند و این اسم بر روی ایشان ماند. بعد از انقراض خاندان ’باتو’ چند تن از خاندان شیبان بمقام خانی کل رسیده اند و در دورۀ دوم ایام منازعات خاندانهای متخاصم، یعنی بعد از طرد توقتمش ’درویش خان’ و ’سیداحمد’ به احتمال قوی نمایندۀ خاندان شیبانی بوده اند. شعبه اصلی این خاندان در اردوگاه اولی خود ماندندو عنوان تزارهای تیومن را پیدا کردند و ایشان گاهی نیز بر قسمت عظیمی از سیبریه مسلط بودند، و اگرچه تا1659 میلادی یعنی تا موقعی که قبایل ’قلموق’ مساکنشان را بتصرف داشتند باقی بودند ولی مدتها قبل از این تاریخ اعتبار خود را از دست داده بودند و فقط اسمی از ایشان بجا مانده بود. از این شعبه مهمتر فرزندان پولادپسر منگوتیمورند که یک بار هم بمقام خانی کل سیراردو رسیده اند. دو پسر پولاد ابراهیم و عربشاه بترتیب جد خانان بخارا و خانان خوارزم و خیوه اند. خانات اول را محمد شیبانی نوادۀ ابوالخیرخان تأسیس کرد و ابوالزبیرخان خود نوادۀ ابراهیم است که در 1520 میلادی میزیسته. خانات بخارا تا ایام اخیر باقی بودند و ’کائوفمان’ سردار روسی آنرا در سال 1285 هجری قمری / 1868 م. تحت تبعیت روسیه درآورد. عربشاه مؤسس خانات خیوه، اگرچه بمقام خانی کل سیراردو نرسیده ولی سکه ای از او در دست است که قبل از هجوم توقتمش در دشت قپچاق ضرب شده. پنجمین پشت او ’ایلبرس خان’ پس از مرگ محمد شیبانی ظاهراً در حدود 921 هجری قمری / 1515 میلادی تمام ماوراءالنهر را بتصرف درآورد و فرزندان او تا اوایل قرن حاضر به خانان خیوه معروف به ودند ولی از سال 1289 هجری قمری / 1872 میلادی ببعد روسیه ایشان را تحت تعقیب خود درآورده بود. (از فرهنگ فارسی معین). رجوع به شیبانیه در دائره المعارف اسلامی و تاریخ جهانگشای ج 1 ص 1445 و طبقات سلاطین لین پول ص 214، 212، 241، 243 شود
قسمت عمده از قبایل شیبانی که در ناحیۀ ’تیومن’ سکونت داشتند تحت سرکردگی محمد شیبانی بماوراءالنهر کوچ کردند و امرای تیموری را از بین بردند و دولت ازبکان را تأسیس نمودند. این دولت که خانات بخارا و خیوه شاخه هایی از آن بودند تا تصرف این قسمت بتوسط روسها وجود داشتند. ازبکان تحت امر چند سلسله بر ماوراءالنهر مستولی بودند، و از آن جمله امرای شیبانی است که در تمام قرن یازدهم هجری این خطه را تحت حکومت خود داشتند، ولی خوارزم را خانان این ناحیه که نیز اولاد شیبان بودند وخراسان را صفویه از تحت حکومت ایشان بیرون بردند. اسامی افراد این شعبه از شیبانیان از این قرار است:
محمد شیبانی جلوس 906 هجری قمری / 1500 میلادی
کوچکونجی جلوس 916 هجری قمری / 1510 میلادی
ابوسعید جلوس 937 هجری قمری / 1530 میلادی
عبیدالله جلوس 940 هجری قمری / 1533 میلادی
عبدالله اول جلوس 946 هجری قمری / 1539 میلادی
عبداللطیف جلوس 947 هجری قمری 1540/ میلادی
نوروز احمد جلوس 959هجری قمری / 1551 میلادی
پیر محمد اول جلوس 963 هجری قمری / 1555 میلادی
اسکندر جلوس 968 هجری قمری / 1560 میلادی
عبدالله دوم جلوس 991 هجری قمری / 1583 میلادی
عبدالمؤمن جلوس 1006 هجری قمری / 1598 میلادی
پیر محمد دوم جلوس 1007 هجری قمری / 1599 میلادی
این سلسله را امرای هشترخان منقرض کردند. (از فرهنگ فارسی معین). رجوع به طبقات سلاطین اسلام لین پول ترجمه عباس اقبال شود
خاندان ابودلف که ممدوح قطران بوده است و اسدی طوسی خاندان ابودلف را تازیک و از قبیلۀ شیبانیان میخواند و او که گرشاسبنامه را در سال 458 هجری قمری سروده پیداست که ابودلف زندگانی دراز کرده و تا آن هنگام زنده و فرمانروا بوده و اسدی در آن سال به نخجوان رسیده است و وزیر ابودلف که محمد پسر اسماعیل حصنی نام داشته و برادرش ابراهیم از او درخواسته که به پیروی از فردوسی داستانی را بنام ابودلف بنظم بسراید، او این خواهش را پذیرفته است. (از شهریاران گمنام ص 172، 224) :
شه ارمن و پشت ایرانیان
مه تازیان شاه شیبانیان.
اسدی (گرشاسب نامه ص 11).
سوار جهان پشت ایرانیان
مه تازیان تاج شیبانیان.
اسدی
لغت نامه دهخدا
(نَ گَ تَ)
یاباندن. فهمانیدن. رجوع به دریابانیدن شود
لغت نامه دهخدا
بدوی و صحرایی، (ناظم الاطباء)، بدوی، صحرایی، صحرانشین، (فرهنگ فارسی معین)، بادی، (ترجمان القرآن) :
کرد صحرانشین کوه نبرد
چون بیابانیان بیابان گرد،
نظامی،
، وحشی و بی تربیت، (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) :
یکی از جای برجستم چنان شیر بیابانی
و غیوی برزدم چون شیر بر روباه در غانی،
ابوالعباس،
من که دیوی شدم بیابانی
چون کنم دعوی سلیمانی،
نظامی،
، دراصطلاح نجوم، ستارگان ثابت یا بعضی از آنها، بیابانیات در کتاب ’منتخب الموالید’ احمد بن محمد بن عبدالجلیل سجزی نوزده ستاره ثبت شده ولی در رسالۀ اصول القوانین و تحصیل القوانین لاستنباط الاحکام از همان مؤلف گوید که بیابانیات کواکب قدر اول و دوم و سوم منازل قمر است، (گاه شماری ص 335 متن و شرح از حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، بیابانیات، ستاره هایی که در غیر مدارآفتاب و ماه واقع شوند، (ناظم الاطباء)، کواکب بیابانی، فرارون، (صحاح الفرس)، ستاره: بیابانی ثابت، ستارگان بیابانی را که ثابته خوانند ایشان رایعنی ایستاده، (التفهیم)، ستارۀ بیابانی، ستارگان ایستاده: آنند که بر همه آسمان پراکنده اند، و دوری ایشان همیشه یکسان است ... و بپارسی بیابان خوانند زیرا که گم شده بدان راه بازیابد به بیابان و دریا اندر، (التفهیم)، بطلمیوس اندر مجسطی پیدا کرده است میان کواکب تیزرو ... حساب کواکب بیابانی برین کرده است، (مجمل التواریخ)
لغت نامه دهخدا
پارسی تازی شده زنان دشتی زنان دشت نشین، جمع بیابانیه: زنان صحرا نشین، کواکب قدر اول و دوم و سوم و منازل قمر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیابانیه
تصویر بیابانیه
مونث بیابانی، جمع بیابانیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیابانی
تصویر بیابانی
صحرائی، صحرا نشینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیابانی
تصویر بیابانی
وحشی
فرهنگ واژه فارسی سره
بی اساس، بی پایه
متضاد: اساسمند، سست، ضعیف، واهی، دروغ، کذب
متضاد: راست
فرهنگ واژه مترادف متضاد
صحرایی، کویری، ریگ زاد
متضاد: دشتی، باغی، وحشی، غیراهلی، نامتمدن، بدوی، بیابان نشین، راننده برون شهری
فرهنگ واژه مترادف متضاد