جدول جو
جدول جو

معنی بگاره - جستجوی لغت در جدول جو

بگاره
(بِگْ گا رَ / رِ)
قسمی از قایق بزرگ که دارای شراع است. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
بگاره
قسمی از قایق بزرگ
تصویری از بگاره
تصویر بگاره
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بیاره
تصویر بیاره
(پسرانه)
نام روستایی (نگارش کردی: بیاره)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نگاره
تصویر نگاره
(دخترانه)
شکل دارای نقش و نگار، نقش، شکل، تصویر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بهاره
تصویر بهاره
(دخترانه)
آورنده بهار، منسوب به بهار، بهاری، متولد شده در بهار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بیاره
تصویر بیاره
گیاهی که ساقۀ راست و بلند نداشته باشد و شاخه های آن روی زمین بیفتد مانند بوتۀ کدو، خربزه، خیار و مانند آن
جلونک، جلنگ، چلونک، بیاج،
بوته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بساره
تصویر بساره
ایوان، صفه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نگاره
تصویر نگاره
نقش، صورت نقاشی شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بهاره
تصویر بهاره
بهاری مثلاً لباس پاییزه، ویژگی زراعتی که حاصل آن در فصل بهار به دست می آید، ویژگی محصول کشاورزی کاشته شده در بهار مثلاً کشت پاییزه
فرهنگ فارسی عمید
(اِ تِ)
بشارت. مسرور شدن بچیزی. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
فاش کننده راز گردیدن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بِ رَ)
خبریکه در بشره تأثیر بخشد چنانکه آن را دگرگون سازد. و این در اندوه نیز بکار رود لیکن استعمال آن بیشتر در خبرهای شادی بخش است. ج، بشارات و بشائر. در تاج العروس آمده است: و هرگاه بطور مطلق بکار رود بخیر اختصاص یابد. (از اقرب الموارد). مژده، ولاتکون مطلقه الا بالخیر و انما تکون بالشر اذاکان مقیده به. (منتهی الارب). مژدگانی و خبر خوش. (ناظم الاطباء). مژده و چون در خیر باشد بطور مطلق گویند و اگر در شر باشد آن را مقید کنند. (ناظم الاطباء). هر خبر راستی که از شنیدن آن رنگ چهرۀ آدمی دگرگون شود آن را بشارت گویند و در خیر و شر هر دو استعمال شده ولی در مورد خبر خوش کثیرالاستعمال تر است. کذا فی تعریفات السیدالجرجانی. (از کشاف اصطلاحات الفنون). بشری ̍. (اقرب الموارد) ، درخت مسواک. (مهذب الاسماء). کحل السودان. (منتهی الارب). و رجوع به بشام شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
برّ. راست گفتن.
لغت نامه دهخدا
(بَ / بِرَ / رِ)
ایوان و صفه. (برهان) (آنندراج). صفه و سکو. (شعوری ج 1 ورق 195) (ناظم الاطباء) (انجمن آرا) (رشیدی) (حاشیۀ فرهنگ اسدی خطی نخجوانی). ایوان. رواق. (دمزن). بیساره. (دمزن). نام صفه بود. (اوبهی). ایوان و صفه که اطاق مسقفی است از سه طرف دیوار و یک طرف باز. (فرهنگ نظام از سروری) :
خوش باشد در بساره ها می خوردن
وز بام بساره ها گل افشان کردن.
(لغت فرس، ص 511 چ اقبال: ساره).
لغت نامه دهخدا
(بِ رَ)
برسات و آن بارانی است که در ایام گرما، پی هم بر ملک هند، و سند بارد و یک ساعت قطع نگردد. (از قاموس المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و زبیدی از صغانی نقل کند که بشاره مصحف آنست و خود مردم هند آن را برساه نامند. (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(بَ رَ / رِ)
لیف جولاهگان و شومالان باشد و آن جاروب مانندی است که بدان آش و آهار بر تارمالند. (برهان قاطع) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ)
باغره. زحمتی که در اعضای آدمی به سبب زحمت دیگر بهم رسد. (آنندراج) (ناظم الاطباء). گرهی که در اعضاء و بندگاه مردم بسبب دردمندی دیگر پیدا شود، مثلا از پای کسی دنبلی برآید و بواسطۀ درد آن، در پیغولۀ ران گرهها بهم رسد. (از فرهنگ رشیدی). خیارک. و رجوع به باغره شود
لغت نامه دهخدا
(بِ / بَ رَ)
جمع واژۀ بکر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). رجوع به بکر شود، پیش آمدن کسی را مکروهی. (ناظم الاطباء). پیش آمدن کسی را بمکروه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(بَشْ شا رَ)
مژده دهند: و رخسارۀ ساره و شارۀ بشارۀ آن مخبات نیک مبسم... (درۀ نادره چ شهیدی ص 53).
لغت نامه دهخدا
(بَ رَ)
دوشیزگی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء) (غیاث). عذرت. (منتهی الارب). و رجوع به بکارت شود.
لغت نامه دهخدا
تصویری از نگاره
تصویر نگاره
نقش، صورت منقوش شکل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیاره
تصویر بیاره
بوته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بساره
تصویر بساره
ایوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بصاره
تصویر بصاره
بینایی، بینادلی، گونه ای خوراک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بشاره
تصویر بشاره
مسرور شدن بچیزی، شاد شدن وشاد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بکاره
تصویر بکاره
دخترگی دوشیزگی ناسفتگی دخت مهری
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به بهار بهاری کشت بهاره. (مقابل کشت پاییزه)، گندم و غلات دیگر که در فصل بهار کارند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بذاره
تصویر بذاره
از پارسی برزافشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جگاره
تصویر جگاره
رایها و تدبیرها و روشها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بساره
تصویر بساره
((بَ یا بِ رِ))
ایوان، صفه، بارگاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جگاره
تصویر جگاره
((جَ رَ یا رِ))
رأی های مختلف، تدبیرهای گوناگون، روش های متعدد، جدکاره
فرهنگ فارسی معین
((بَ رَ یا رِ))
گیاهی که ساقه بلند و مستقیم ندارد و شاخه های آن روی زمین افتد مانند کدو، خربزه و غیره، بوته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بهاره
تصویر بهاره
((بَ رِ))
کشت و زراعتی که در فصل بهار انجام می شود، شکوفه درخت به ویژه مرکبات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نگاره
تصویر نگاره
فرتور
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نگاره
تصویر نگاره
تصویر، شکل، نقشه
فرهنگ واژه فارسی سره