جدول جو
جدول جو

معنی بکوء - جستجوی لغت در جدول جو

بکوء
(اِ حَ)
کم شیر شدن ناقه. (منتهی الارب) (آنندراج). اندک شیر شدن ناقه (زوزنی). بک ء. بکاءه. بکاً. (منتهی الارب). و رجوع به مصادر مذکور شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بکور
تصویر بکور
بامداد کردن، پگاه برخاستن، بامداد رفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بکوک
تصویر بکوک
تکوک، ظرفی از طلا یا نقره یا چیز دیگر که به شکل جانوران از قبیل شیر یا گاو یا مرغ درست کنند، بلوتک، بلوک، تلوک
فرهنگ فارسی عمید
(بَکْ کا)
منسوب است به هیثم بن جماز حنفی بکاء از اهل کوفه که بسیار گریه میکرده است. (از سمعانی) (از اللباب) ، اشتر جوان. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
ترسیدن و بددل شدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بک ء کم شیر شدن ماده شتر. (ناظم الاطباء). کم شیر شدن ناقه. (منتهی الارب) (آنندراج). بکوء، بکاءه، بک ء. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). اندک شیر شدن. (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا
(بَ کْءْ)
گیاهی است مانند جرجیر (نخود). (از اقرب الموارد). و رجوع به بکا و بکاء شود. و فی الحدیث: نحن معاشر الانبیاء فینا بکاء، ای: قله الکلام الا فیما یحتاج الیه. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء ذیل بکاء) ، درست و سزاوار. (از ناظم الاطباء) ، آنچه بکار آید. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ طِ)
اقرار کردن و اعتراف نمودن: باء بذنبه و باء بحقه، شمشیرهای بران. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین).
- مرهفات بوارد، شمشیرهای مرگ دهنده. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
درنگی و آهستگی، و قولهم لم افعله بطأیا هذا. (منتهی الارب). درنگی. (از تاج المصادر بیهقی). بطء. درنگی و کندی و آهستگی. (ناظم الاطباء). درنگ و آهستگی نقیض سرعت. (غیاث) (آنندراج) (از فرهنگ نظام).
لغت نامه دهخدا
(اِ خَ)
پگاه برخاستن و در بامداد رفتن. (غیاث). پگاه برخاستن و بامداد کردن و بامداد رفتن، و الفعل من نصر یقال: بکر علیه و الیه و فیه، یعنی آمد او را بامداد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پگاه برخاستن و بامداد کردن و بامداد رفتن. (آنندراج). بامداد کردن. (تاج المصادر بیهقی). سحرخیزی.
لغت نامه دهخدا
(بَ)
باران اول وسمی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ج، بکر. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(بَ)
نشانۀ تیر باشد که عربان هدف خوانند. (برهان) (ناظم الاطباء). نشانۀ تیر. (رشیدی) (سروری) (انجمن آرا) (آنندراج) ، سوار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بگریستن به آواز. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). بمعنی گریه کردن به آواز. (غیاث) (آنندراج). گریستن. (تاج المصادر بیهقی) (مؤید الفضلاء). بک̍ی. (منتهی الارب). و رجوع به این مصدر شود.
لغت نامه دهخدا
(بَ)
بکا. رجوع به بکا شود
لغت نامه دهخدا
(بَ کْ کا)
بسیار گریه کننده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بسیارگرینده. سخت گرینده. بکّی . (منتهی الارب). و رجوع به بکی شود، دوشیزه بودن. (ناظم الاطباء). دختر بودن
لغت نامه دهخدا
(بَکْ کا)
کوهی بمکه. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
جمع واژۀ بکیّه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به بکیه شود، منسوب است به ابوحفص عباس عبدالله بن محمد بن سلیمان بن بکار. (از سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(اِ قِ)
رجوع به بها و بهاء شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بدوّ. بداءه. (از ناظم الاطباء). رجوع به بداءه شود، کار نو و بدیع، نخستین هر چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نخستین. (ناظم الاطباء). اول. (شرح قاموس) ، چاهی که در اسلام بهم رسیده باشد. (شرح قاموس). چاهی که در اسلام کنده باشند، حدیث: حریم البئر البدی ٔ خمس وعشرون ذراعاً. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). و رجوع به بدء و بدی شود
لغت نامه دهخدا
(بُ)
جمع واژۀ بدء. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به بدء شود، سخن نااندیشیده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
انس گرفتن و آرام یافتن. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
خلق کردن. آفریدن.
لغت نامه دهخدا
(اِ)
مصدر براءه و برء است در تمام معانی. (از ناظم الاطباء). رجوع به براءه و برء شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از بطوء
تصویر بطوء
درنگ آهستگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بکور
تصویر بکور
صبح کردن، بامداد رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بکوک
تصویر بکوک
ظرف به شکل حیوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بکاء
تصویر بکاء
((بُ))
گریستن، گریه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بکور
تصویر بکور
((بُ))
پگاه خاستن، بامداد رفتن، بامداد کردن، (ا مص) پگاه خیزی، سحرخیزی
فرهنگ فارسی معین
بدون توقف، یک راست، سریع، باسرعت زیاد، بلادرنگ
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بکش
فرهنگ گویش مازندرانی
بیفت، دراز بکش، بخاران، برک
فرهنگ گویش مازندرانی