جدول جو
جدول جو

معنی بکلاش - جستجوی لغت در جدول جو

بکلاش
جستجو کن، بخاران، برک بکو
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بکیاش
تصویر بکیاش
(پسرانه)
بکتاش
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بکتاش
تصویر بکتاش
(پسرانه)
بزرگ ایل و طایفه، نام یکی از پادشاهان خوارزم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بیلاش
تصویر بیلاش
(پسرانه)
مفقود الاثر. (نگارش کردی: بلاش)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بلاش
تصویر بلاش
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام فرزند کوچک یزگرد دوم پادشاه ساسانی و نوزدهمین پادشاه ساسانی، نام چند تن از پادشاهان اشکانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کلاش
تصویر کلاش
قلاش، بیکار، ولگرد، مفتخور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بکتاش
تصویر بکتاش
هر یک از خادمان یک آقا یا امیر، بزرگ ایل و طایفه
فرهنگ فارسی عمید
(کَ)
عنکبوت را گویند. (برهان) (فرهنگ جهانگیری) (ناظم الاطباء). عنکبوت. وتنیدۀ آن را کلاشخانه گویند. (فرهنگ رشیدی) (آنندراج). اسم فارسی عنکبوت. (فهرست مخزن الادویه) ، زغار و پوسیدگی. (ناظم الاطباء) ، کپره. کپک. کفک. کره. (یادداشت بخط مردم دهخدا.)
- کلاش گرفتن، کپره زدن. کپک زدن. تکرﱡج کره گرفتن. (یادداشت، ایضاً)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
مردم عارف. مرد عارف و عالم. (ناظم الاطباء) ، جمع واژۀ بلعوم. (اقرب الموارد). رجوع به بلعوم شود
لغت نامه دهخدا
(بِ)
بلاژ. بی تقریب. بی سبب. بی جهت. (برهان) (آنندراج). فرهنگها کلمه را ساده گرفته اند اما مرکب از ب + لاش می نماید، و لاش به معنی عبث و بیهوده و غارت و تاراج است:
بدین رزمگاه اندر امشب مباش
همان تا شود گنج و لشکر بلاش.
فردوسی.
جدا خوانش هر روز دادی بلاش
یکی ابر بد ویژه دینارپاش.
(گرشاسب نامه).
و رجوع به بلاژ شود
لغت نامه دهخدا
(کَلْ لا)
قلاش. (ناظم الاطباء). آنکه از کسان به اصرار و ابرام چیز ستاند. آنکه پول درآورد از کسان به سماجت. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به قلاش شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
نام غلام حارث بن کعب قزداری بوده که رابعه بنت کعب که زنی عارفه بود، به وی علاقه پیدا کرد و حارث برادر رابعه که حکومت بلخ داشته پس از اطلاع، خواهر خود را کشت و بکتاش نیز حارث را کشت و خود را نیز بر سر قبر رابعه بخنجر هلاک کرد و این حکایت علی الاجمال در الهی نامۀشیخ عطار منظوم است. هدایت صاحب انجمن آرا نیز آن قصه را بسطی داده و منظوم کرده و بکتاش نامه و گلستان ارم نام نهاده است. (از انجمن آرا) (از آنندراج)
نام مردی بود از اهل خراسان صاحب کمالات نفسانی و روحانی و در بلاد روم با عثمان بک جد امجد سلاطین سلسلۀ عثمانیه رابطه داشته. طریقۀ فقر بکتاشیه به او منسوب است. (انجمن آرا) (آنندراج). رجوع به بکتاشیه شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
پسر یزدگرد دوم و برادر فیروز است (جلوس 483 میلادی وفات 487 میلادی) نوزدهمین پادشاه ساسانی. وی با خوشنواز صلح کرد و دین عیسوی را در ارمنستان برسمیت شناخت. (فرهنگ فارسی معین). خوارزمی در مفاتیح العلوم او را پسر فیروز مردانه دانسته و گوید لقبش گرانمایه (نفیس) بوده است
لغت نامه دهخدا
(بَ)
دهی از دهستان مرحمت آباد بخش میاندوآب شهرستان مراغه. سکنه آن 1267 تن. آب از زرینه رود و چاه. محصول آنجا غلات، چغندر، کشمش، بادام و کرچک. شغل اهالی آن زراعت و جاجیم بافی. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4) ، خط محور. (آنندراج).
- ، آسمان که بکر است و بکنه او کسی نرسیده است. (آنندراج).
- ، جوزا. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
بزرگ ایل و طایفه. (انجمن آرا).
لغت نامه دهخدا
(بَ / بِ)
امر) از مصدر بکتاشیدن، امر بر خرامیدن و جلوه کردن باشد، یعنی بخرام و جلوه کن. (برهان) (از انجمن آرا) (از آنندراج) (مؤید الفضلاء).
لغت نامه دهخدا
(بَ)
نام شهری و مدینه ای. (برهان). شهری است که بلاش ساخته و بنام او موسوم بوده و آن را بلاشگرد می گویند، گویند در چهارفرسنگی مرو شاهجان بوده است. (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
تصویری از بلاش
تصویر بلاش
بی جهت، بی سبب
فرهنگ لغت هوشیار
از قلاش ترکی کلاهبردار ترفندگر، اییار، لوند، میخواره، تهیدست عنکبوت کسی که از کسان به اصرار و ابرام چیز ستاند، آنکه پول در آورد از کسان بسماجت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بکتاش
تصویر بکتاش
هر یک از خادمان یک شخص
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلاش
تصویر کلاش
((کَ لّ))
قلاش، ولگرد، مفت خوار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بکتاش
تصویر بکتاش
((بَ))
هر یک از خادمان یک امیر، بزرگ ایل و طایفه
فرهنگ فارسی معین
شارلاتان، قلاش، کلاهبردار، گوش بر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
جستجو کردن کنکاش در کار دیگران
فرهنگ گویش مازندرانی
جستجوی دقیق
فرهنگ گویش مازندرانی
خاراندن
فرهنگ گویش مازندرانی
خارش
فرهنگ گویش مازندرانی
گیاهی بالارونده و تیغ دار که بر درختان هم جوار پیچدبا نام
فرهنگ گویش مازندرانی
جستجوکن
فرهنگ گویش مازندرانی
بریز
فرهنگ گویش مازندرانی
سرخاراندن
فرهنگ گویش مازندرانی