جدول جو
جدول جو

معنی بکارآمدگی - جستجوی لغت در جدول جو

بکارآمدگی(بِ مَ دَ / دِ)
کاردانی. سزاواری: و من نیز آنچه دانستم از شهامت و بکارآمدگی تو باز نمودم. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 268)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مَ دَ / دِ)
عمل کارآمد: من (معتصم) او را (افشین) هیچ اجابت نمیکردم از شایستگی و کارآمدگی بودلف. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 170).
- به کارآمدگی، مهارت و ورزیدگی و کاردانی: من نیز آنچه دانستم از شهامت و به کار آمدگی تو باز نمودم. (ایضاً ص 69). و چون نصر گذشته شد از شایستگی و بکارآمدگی این مرد محمود شغل همه صنایع غزنی بدو مفوض کرد. (ایضاً ص 124)
لغت نامه دهخدا
(بِ مَ دَ / دِ)
کارکرده. مجرب: و مردم فیروز آباد متمیز و بکار آمده باشند. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 139). رجوع به کارآمده شود
لغت نامه دهخدا
(مَ دَ)
مفید و بافایده و سودمند. (ناظم الاطباء). بدردخوردنی
لغت نامه دهخدا
(بَ مَ دَ / دِ)
حالت و چگونگی برآمده. نتو. حدبه. محدب بودگی. برجستگی.
لغت نامه دهخدا
(بِ مَ)
کاردان و کارکن. (ناظم الاطباء). رجوع به کارآمد شود.
لغت نامه دهخدا
تصویری از بکار آمدگی
تصویر بکار آمدگی
سزاواری، کاردانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برآمدگی
تصویر برآمدگی
برجستگی، محدب بودگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کارآمدی
تصویر کارآمدی
آکتیویزم
فرهنگ واژه فارسی سره
آماس، باد، تورم، نفخ، ورم، برجستگی
متضاد: فرورفتگی
فرهنگ واژه مترادف متضاد