- بژمان
- غمگین، غمنده
معنی بژمان - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
میل وخواهش
صفتی است در آدمی که خوبی دیگران را برای خود نیز خواهد و این صفت برخلاف حسد ممدوح است چه حسود صفات خوب دیگران را فقط از برای خود خواهد اما بژهان چنین نیست غبطه
متاسف اندوهگین
چیز غیر معلوم و مجهول، (بهمان کس، بهمان چیز)
اندوهگین، افسرده، غمناک
اندوهگین، دلتنگ، خشمگین
میل و خواهش، مست، اندوهگین، پژمان
اندوهگین، افسرده، پژمرده، ملول، دل تنگ، پشیمان
برای اشاره به یک شخص یا چیز مجهول و غیرمعلوم به کار می رود، فلان مثلاً فلان و بهمان
((بُ))
فرهنگ فارسی معین
پژهان، صفتی است در آدمی که خوبی دیگران را برای خود نیز خواهد و این صفت برخلاف حسد ممدوح است چه حسود صفات خوب دیگران را فقط از برای خود خواهد اما بژهان چنین نیست، غبطه
آرزو، غبطه، آرزوی چیزهای خوبی که دیگران دارند بدون آرزو داشتن زوال آن برای دیگران، برای مثال بر پیچش زلف توست شب را غیرت / بر تابش روی توست مهر را بژهان (بهرامی - شاعران بی دیوان - ۴۱۰)
بی زبانان، لال ها