جدول جو
جدول جو

معنی بچگان - جستجوی لغت در جدول جو

بچگان(بَچَ / چِ / بَچْ چَ / چِ)
جمع واژۀ بچه:
جهانا چنینی تو با بچگان
گهی مادری گاه مادندرا.
رودکی.
مرد سر خمش استوار بپوشد
تا بچگان از میان خم بنجوشد.
منوچهری.
ابر از هوا بر گل چکان مانند زنگی دایگان
در کام رومی بچگان پستان نور انداخته.
خاقانی.
- بچگان دیده، کنایه از قطره های اشک در چشم. (ناظم الاطباء).
- بچگان رز، شاخه های نورستۀ رز. (ناظم الاطباء). و رجوع به بچه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بوگان
تصویر بوگان
رحم، عضوی کیسه مانند در شکم که جنین تا قبل از تولد در آن زندگی می کند، جای بچه در شکم زن یا حیوان ماده، زهدان، بچّه دان، پوگان، بوهمان، بویگان، پرکام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بچگانه
تصویر بچگانه
مربوط به بچه ها، مانند بچه ها مثلاً سادگی بچگانه،
کنایه از احمقانه مثلاً فکرهای بچگانه
کنایه از مانند بچه ها نسنجیده مثلاً بچگانه رفتار کردن
فرهنگ فارسی عمید
(بَ)
پنگان: چون روز شد معلوم کردند که هیچ غایب نشده بود جز یکی بنگان زرین و وزیر وی از مال خالص خود بنگانی فرمود که وزن او هفتصد مثقال بود و به خزینه فرستاد. (تاریخ بخارای نرشخی صص 32- 33).
لغت نامه دهخدا
(بَ)
دهی از دهستان منوجان کهنوج جیرفت در 70 هزارگزی جنوب باختری کهنوج. سکنۀ آن 500 تن، آب از چشمه. محصول آن خرما و مرکبات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(بَ چَ / چِ)
منسوب و متعلق به بچه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
دهی است از دهستان میان جام بخش تربت جام شهرستان مشهد، سر راه مالرو عمومی تربت جام به قلعه حمام. محلی جلگه و معتدل است و 325 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و رودخانه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت است. راه فرعی به شوسه دارد. در تداول محلی بژکان هم می گویند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(بَ چَ / چِ / بَچْ چَ / چِ نَ / نِ)
کودکانه. منسوب و متعلق به بچه. (ناظم الاطباء). که طفل را بکار آید. که مناسب طفل خردسال باشد. طفلانه. متعلق به بچه ها. درخور بچه ها، کنایه از خرد گرفتن کار و کوچک انگاشتن امری است.
- امثال:
این کار بچه بازی نیست.
، عمل بچه باز. امردپرستی. لواط. (ناظم الاطباء). غلامبارگی. شاهدبازی:
بچه بازی اگر نمیداند
بچۀ ریش رانهاده چرا؟
ابوالبرکات
لغت نامه دهخدا
رحم بود یعنی زهدان، (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 356)، بچه دان و زهدان را گویند و بعربی رحم خوانند، (برهان)، رحم باشدکه بچه در آن بود، یعنی زهدان، (اوبهی)، زهدان، یعنی بچه دان، (انجمن آرا) (آنندراج)، بویگان، پویگان، بچه دان، زهدان، رحم، (فرهنگ فارسی معین) :
ریش چون بوگانا سبلت چون سوهانا
سر بینیش چو بورانی باتنگانا،
ابوالعباس (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 356)،
وزین همه که بگفتم نصیب روز بزرگ
غدود وزهره و سرگین و خون بوگان کن،
کسایی،
زنان حامله را بیم بد که پیش از وقت
ز مهر او بدر آیند اجنه از بوگان،
شمس فخری (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بوگان
تصویر بوگان
رحم، بچه دان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بچگانه
تصویر بچگانه
((بَ چِّ نِ))
مربوط یا منسوب به بچه مجازاً نسجیده، احمقانه
فرهنگ فارسی معین
مربوط به کودکان، مناسب کودکان، درخور اطفال، نسنجیده، نپخته، ناپخته، نامعقول، غیرعقلایی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از بچگانه
تصویر بچگانه
طفوليٌّ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از بچگانه
تصویر بچگانه
Kittenishly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بچگانه
تصویر بچگانه
de manière espiègle
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بچگانه
تصویر بچگانه
brincalhonamente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بچگانه
تصویر بچگانه
بچوں کی طرح
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از بچگانه
تصویر بچگانه
игриво
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بچگانه
تصویر بچگانه
verspielt
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بچگانه
تصویر بچگانه
грайливо
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بچگانه
تصویر بچگانه
figlarnie
دیکشنری فارسی به لهستانی
کودکانه
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از بچگانه
تصویر بچگانه
বাচ্চাসুলভভাবে
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از بچگانه
تصویر بچگانه
in modo birichino
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بچگانه
تصویر بچگانه
kwa njia ya kucheza
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از بچگانه
تصویر بچگانه
oyuncu bir şekilde
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از بچگانه
تصویر بچگانه
장난스럽게
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از بچگانه
تصویر بچگانه
子猫のように
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از بچگانه
تصویر بچگانه
嬉戏地
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بچگانه
تصویر بچگانه
चंचलता से
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از بچگانه
تصویر بچگانه
seperti anak kucing
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بچگانه
تصویر بچگانه
อย่างขี้เล่น
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بچگانه
تصویر بچگانه
speels
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بچگانه
تصویر بچگانه
juguetonamente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بچگانه
تصویر بچگانه
שובבנות
دیکشنری فارسی به عبری