جدول جو
جدول جو

معنی بچکیین - جستجوی لغت در جدول جو

بچکیین
فروچکیدن، چکیدن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بدآیین
تصویر بدآیین
بدکیش، گمراه، ملحد
فرهنگ فارسی عمید
(دَ)
مصدر جعلی از باک. ترسیدن. (از فرهنگ شعوری ج 1 ص 181). بیمناک شدن
لغت نامه دهخدا
آتول غیرمسکون، شامل 36 جزیره کوچک اقیانوس کبیر مرکزی، جزء جزائر مارشال، آزمایشهای بمبهای اتمی کشورهای متحدۀ امریکا در 1946 میلادی در اینجا انجام گرفت، (دائره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
گمراه. بداخلاق. بدخوی کافر. زشت رفتار:
هم آنگه به بیژن رسید آگهی
که آمد بدست آن بدآیین رهی.
فردوسی.
شوی کار دیو بدآیین کنی
پس آنگاه بر دیو نفرین کنی.
(گرشاسب نامه)
لغت نامه دهخدا
(وَ دَ)
بستن از رسن و مانند آن. (مؤید الفضلاء)
لغت نامه دهخدا
(کُ نَ / نِ گَ دَ)
مرکّب از: ب + ژکیدن، ژکیدن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، رجوع به ژکیدن شود
لغت نامه دهخدا
نوعی پارچه:
ز تن جامه و کدرویی کزی
ز کستونی و برکجین و قزی.
نظام قاری (دیوان ص 182)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
از قرای مرو است بفاصله یک فرسنگی. (از معجم البلدان). و در مراصد و مرآت البلدان آن را در دوفرسنگی مرو ضبط کرده اند
لغت نامه دهخدا
تصویری از بدآیین
تصویر بدآیین
بد اخلاق، بدخوی وکافر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیکینی
تصویر بیکینی
مایو دو تکه
فرهنگ فارسی معین
بددین، بدکیش، گمراه، لامذهب، ملحد
متضاد: نیک آیین، بهدین
فرهنگ واژه مترادف متضاد
خریدن
فرهنگ گویش مازندرانی
تنیدن، مقدمات پارچه بافی نستی را با تنیدن های اولیه آغاز
فرهنگ گویش مازندرانی
ولو شدن، ریختن، باز کردن پشم یا پنبه، با دست و پا کنار
فرهنگ گویش مازندرانی
چکیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
چکاندن
فرهنگ گویش مازندرانی
دویدن، تاخت کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
چکیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
خزیدن، با شکم خزیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
پریدن
فرهنگ گویش مازندرانی
دریدن، پاره کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
دمیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
سرد و خنک شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
بچاپسن
فرهنگ گویش مازندرانی
چسبیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
چریدن
فرهنگ گویش مازندرانی
چیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
خاریدن
فرهنگ گویش مازندرانی
کسی را از پشت بغل کردن و با حرکات کمر و باسن نمایش حالت جماع
فرهنگ گویش مازندرانی
چشیدن، مزه کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
مکیدن، مک زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
زیر و رو کردن، ریشه یابی کردن، باز کردن گره های پشم گوسفند
فرهنگ گویش مازندرانی
چروکیدن و ترکیدن پوست دست و صورت در اثر سرما و خشکی هوا
فرهنگ گویش مازندرانی
پختن
فرهنگ گویش مازندرانی