جدول جو
جدول جو

معنی بچلقه - جستجوی لغت در جدول جو

بچلقه
چشمه ی صحرایی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ)
تکبر کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(بِ چِ یِ)
یکی از پاسگاههای مرزی بخش موسیان دشت میشان است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6) ، محافظ و نگهبان بچه، حامله. آبستن. (ناظم الاطباء). زنی که بچه دارد. زن حامله. (آنندراج). باردار. حامل:
زهدانکتان بچۀ بسیار گرفته
پستانکتان شیر بچه دار گرفته.
منوچهری.
ناقۀ مصیاف، ماده شتر بچه دار. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(بُ قَ)
پیسگی. (منتهی الارب). سیاهی و سپیدی. (از اقرب الموارد). بلق. و رجوع به بلق شود.
لغت نامه دهخدا
تصویری از بلقه
تصویر بلقه
پیسگی، سیاهی و سفیدی
فرهنگ لغت هوشیار