متصل شدن و پیوستن چیزی به چیز دیگر با ماده ای چسبناک، کنایه از چیزی را محکم به دست گرفتن، کنایه از محکم پیوستن به کسی یا چیزی، کنایه از مطلوب و دلپذیر بودن
متصل شدن و پیوستن چیزی به چیز دیگر با ماده ای چسبناک، کنایه از چیزی را محکم به دست گرفتن، کنایه از محکم پیوستن به کسی یا چیزی، کنایه از مطلوب و دلپذیر بودن
منسوب به برسو. برسوئین. مقابل فروسویین: و اگر سحج و ریش نو است و در روده های برسویین است آنرا بشربتهای نرم و شوینده پاک باید کرد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و اگر (آماس) اندرحجاب باشد که میان احشاء برسویین و فروسویین ایستاده است آن را ذات الجنب گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
منسوب به برسو. برسوئین. مقابل فروسویین: و اگر سحج و ریش نو است و در روده های برسویین است آنرا بشربتهای نرم و شوینده پاک باید کرد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و اگر (آماس) اندرحجاب باشد که میان احشاء برسویین و فروسویین ایستاده است آن را ذات الجنب گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
چسبیدن. التصاق. التساق. التصاص. التیاط. التزاق. تغنث. (منتهی الارب) : مرتعش را کی پشیمان دیده ای برچنین چیزی تو برچسبیده ای. مولوی. ملازه، برچسبیدن با هم. لیط، برچسبیدن به دل. (منتهی الارب). و رجوع به چسبیدن شود
چسبیدن. التصاق. التساق. التصاص. التیاط. التزاق. تغنث. (منتهی الارب) : مرتعش را کی پشیمان دیده ای برچنین چیزی تو برچسبیده ای. مولوی. مَلازه، برچسبیدن با هم. لیط، برچسبیدن به دل. (منتهی الارب). و رجوع به چسبیدن شود