کرسی کانتون (ایالت) برن، که از سال 1848م. پایتخت کشور سویس گردید. این شهر در ساحل رود آر قرار دارد و دارای 161هزار تن سکنه است. صنایع آن فلزسازی و بافندگی و مبل سازی و شکلات سازی است. این شهر دارای مؤسسات علمی است. (از فرهنگ فارسی معین) (از دایره المعارف فارسی). - کانتون برن،پرجمعیت ترین ایالت کشور سویس که دارای 827هزار تن جمعیت است و کرسی آن شهر برن میباشد. (از فرهنگ فارسی معین)
کرسی کانتون (ایالت) برن، که از سال 1848م. پایتخت کشور سویس گردید. این شهر در ساحل رود آر قرار دارد و دارای 161هزار تن سکنه است. صنایع آن فلزسازی و بافندگی و مبل سازی و شکلات سازی است. این شهر دارای مؤسسات علمی است. (از فرهنگ فارسی معین) (از دایره المعارف فارسی). - کانتون برن،پرجمعیت ترین ایالت کشور سویس که دارای 827هزار تن جمعیت است و کرسی آن شهر برن میباشد. (از فرهنگ فارسی معین)
به آلمانی ادنبورگ گویند. شهری است از مجارستان، هم مرز اتریش و دارای 42000 تن جمعیت است. دارای کاغذسازی، پشم، قالی بافی، کار خانه تصفیۀ قند است، و محل تقطیر عرق دارد
به آلمانی ادنبورگ گویند. شهری است از مجارستان، هم مرز اتریش و دارای 42000 تن جمعیت است. دارای کاغذسازی، پشم، قالی بافی، کار خانه تصفیۀ قند است، و محل تقطیر عرق دارد
پروین. ثریّا. پرو. و آن چند ستاره است یکجا جمع شده در کوهان ثور و بعربی ثریا خوانندش. (برهان). پروه. (رشیدی) : بخط و آن لب و دندانش بنگر که همواره مرا دارند در تاب یکی همچون پرن بر اوج خورشید یکی چون شایورد از گرد مهتاب. فیروز مشرقی. شاخش ملون همچو قوس قزح برگش درخشان همچو نجم پرن. فرخی. تا چو خورشید نتابد ناهید چون دوپیکرنبود نجم پرن. فرخی. حال ولایتی بمثال بنات نعش از مردم گریخته برکرد چون پرن. فرخی. جهان را همه ساله اندیشه بود از این تا نهد تخت او بر پرن. فرخی. چون سه سنگ دیگپایه هقعه بر جوزا کنار چون شرار دیگپایه پیش او خیل پرن. منوچهری. مر بنات النعش را ماند سخن در طبع مرد از برای مدح تو آید فراهم چون پرن. سوزنی. میان عترت و اولاد مرتضی و نبی چو بدر باشد بر آسمان میان پرن. سوزنی. متفرق بنات نعش از هم بهم اندر خزیده نجم پرن. مسعودسعد. نخفته ام همه شب دوش و بوده ام نالان خیال دوست گواه من است و نجم پرن. مسعودسعد. ز بخشش تو اگر بانگ بر زمانه زنند بنات نعش بهم درفتد بشکل پرن. کمال اسماعیل. بگاه فکرت اگر بر بنات نعش روم بنوک کلک بنظم آورم چنان پرنش. کمال اسماعیل. اطلس چرخی گردون بهر قد قدر اوست خیط درزش آفتاب و دکمۀ جیبش پرن. نظام قاری (دیوان البسه). رجوع به ثریا و پروین شود، منزلی از منازل قمر؟. (برهان)
پروین. ثُریّا. پَرو. و آن چند ستاره است یکجا جمع شده در کوهان ثور و بعربی ثریا خوانندش. (برهان). پروه. (رشیدی) : بخط و آن لب و دندانش بنگر که همواره مرا دارند در تاب یکی همچون پرن بر اوج خورشید یکی چون شایورد از گرد مهتاب. فیروز مشرقی. شاخش ملون همچو قوس قزح برگش درخشان همچو نجم پرن. فرخی. تا چو خورشید نتابد ناهید چون دوپیکرنبود نجم پَرَن. فرخی. حال ولایتی بمثال بنات نعش از مردم گریخته برکرد چون پرن. فرخی. جهان را همه ساله اندیشه بود از این تا نهد تخت او بر پرن. فرخی. چون سه سنگ دیگپایه هقعه بر جوزا کنار چون شرار دیگپایه پیش او خیل پَرَن. منوچهری. مر بنات النعش را ماند سخن در طبع مرد از برای مدح تو آید فراهم چون پرن. سوزنی. میان عترت و اولاد مرتضی و نبی چو بدر باشد بر آسمان میان پرن. سوزنی. متفرق بنات نعش از هم بهم اندر خزیده نجم پرن. مسعودسعد. نخفته ام همه شب دوش و بوده ام نالان خیال دوست گواه من است و نجم پرن. مسعودسعد. ز بخشش تو اگر بانگ بر زمانه زنند بنات نعش بهم درفتد بشکل پرن. کمال اسماعیل. بگاه فکرت اگر بر بنات نعش روم بنوک کلک بنظم آورم چنان پرنش. کمال اسماعیل. اطلس چرخی گردون بهر قد قدر اوست خیط درزش آفتاب و دکمۀ جیبش پرن. نظام قاری (دیوان البسه). رجوع به ثریا و پروین شود، منزلی از منازل قمر؟. (برهان)
مخفف بیرون است که نقیض اندرون باشد. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مخفف بیرون است چنانکه اندر مخفف اندرون است. (انجمن آرا). برون: ای مظفرشاه اگرچه تو نیارایی بجنگ از پی آرایش این جیش مظفر بیرن آر. عسجدی (از لغت فرس اسدی). رجوع به بیرون شود
مخفف بیرون است که نقیض اندرون باشد. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مخفف بیرون است چنانکه اندر مخفف اندرون است. (انجمن آرا). برون: ای مظفرشاه اگرچه تو نیارایی بجنگ از پی آرایش این جیش مظفر بیرن آر. عسجدی (از لغت فرس اسدی). رجوع به بیرون شود
وارنه. ناحیت البرز. کرزوس چون از کورش شکست خورد شاه ایران جوانمردانه با او رفتار کرد و قسمتی از داراییش را بدو بازگردانید و شهر بارن را نیز به وی بخشید. رجوع به ایران باستان ج 1 ص 279 و 285 شود
وارنه. ناحیت البرز. کرزوس چون از کورش شکست خورد شاه ایران جوانمردانه با او رفتار کرد و قسمتی از داراییش را بدو بازگردانید و شهر بارن را نیز به وی بخشید. رجوع به ایران باستان ج 1 ص 279 و 285 شود
خاورشناسی است که در 1876 میلادی ایران و قفقاز و ترکیه را سیاحت کرد و اطلاعات زیادی بدست آورده و سفرنامه ای تألیف و منتشر ساخته است، (از فرهنگ خاورشناسان ص 56)
خاورشناسی است که در 1876 میلادی ایران و قفقاز و ترکیه را سیاحت کرد و اطلاعات زیادی بدست آورده و سفرنامه ای تألیف و منتشر ساخته است، (از فرهنگ خاورشناسان ص 56)
نام یکی از ارباب منازل قمر در تداول هیئت هندوان بود، چه منجمان آنان می پنداشتند ستارگان را مقامی است که به منزلۀ ربوبیت بروج است و ازین رو برای آن ها از روحانیان اربابی قرار دادند چنانکه در کتاب بشن دهرم برای هر یک از منازل قمر رب خاصی است که ابوریحان جدول آن را نقل کرده و بارن رب منزل شدبش، بود. (از تحقیق ماللهند چ لیپزیک ص 262). و رجوع به ص 261 همین کتاب شود
نام یکی از ارباب منازل قمر در تداول هیئت هندوان بود، چه منجمان آنان می پنداشتند ستارگان را مقامی است که به منزلۀ ربوبیت بروج است و ازین رو برای آن ها از روحانیان اربابی قرار دادند چنانکه در کتاب بشن دهرم برای هر یک از منازل قمر رب خاصی است که ابوریحان جدول آن را نقل کرده و بارن رب منزل شدبش، بود. (از تحقیق ماللهند چ لیپزیک ص 262). و رجوع به ص 261 همین کتاب شود
کسی را گویند که ازغایت سیری نگاه به طعام نکند. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) ، خشکۀ پلاو. (رشیدی) ، و سنگ دراز که بدو دارو سایند. (رشیدی). بته. بده. (انجمن آرای ناصری از رشیدی)
کسی را گویند که ازغایت سیری نگاه به طعام نکند. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) ، خشکۀ پلاو. (رشیدی) ، و سنگ دراز که بدو دارو سایند. (رشیدی). بته. بده. (انجمن آرای ناصری از رشیدی)