جدول جو
جدول جو

معنی بوگند - جستجوی لغت در جدول جو

بوگند(گَ)
در تداول عامه، آنکه بسیار متعفن است. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
بوگند
آنکه بسیار متعفن است
تصویری از بوگند
تصویر بوگند
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سوگند
تصویر سوگند
(دخترانه)
شاهد گرفتن خدا یا بزرگی را گویند، قسم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بوکند
تصویر بوکند
عشقه، لبلاب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سوگند
تصویر سوگند
قسم و عهد، در اوستا، سئوکنته به معنی گوگرد است و سوگند خوردن یعنی خوردن گوگرد که نوعی آزمایش برای تشخیص گناهکار یا بی گناه بوده که در قدیم مقداری آب آمیخته به گوگرد به متهم می خورانیدند و از تاثیر آن گناهکار بودن یا بی گناهی او را تعیین می کردند
سوگند بقراط: سوگند پزشکی، قسمی که پزشک یاد می کند که وظیفه خود را نسبت به بیمار به درستی انجام بدهد
سوگند پزشکی: قسمی که پزشک یاد می کند که وظیفه خود را نسبت به بیمار به درستی انجام بدهد
سوگند خوردن: قسم یاد کردن
سوگند دادن: قسم دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برگند
تصویر برگند
رشوه، آنچه از پول و مانند آن به کسی می دهند تا کاری برخلاف وظیفۀ خود انجام دهد یا حق کسی را ضایع و باطل کند یا حکمی برخلاف حق و عدالت بدهد، رشوت، پاره، بلکفد، بلکفت
فرهنگ فارسی عمید
(بُ وَ / وِ)
مرد آهسته.
لغت نامه دهخدا
(کَ)
عشقه و لبلاب. (ناظم الاطباء) (اشتینگاس). بوغند
لغت نامه دهخدا
(بُ وُ)
نرمی و ملایمت و مسالمت و حلم. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس). آهستگی. (برهان) (جهانگیری) (رشیدی) (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
(بَ گَ)
آشیان که جا ومقام مرغان است. (برهان). آشیان مرغان. (ناظم الاطباء). آشیان و آشیانۀ مرغ. (از انجمن آرا) (آنندراج) ، چیز مفت بچنگ آوردن. (فرهنگ لغات عامیانه). بدون تحمل رنج به مال یا منصبی رسیدن. (فرهنگ فارسی معین). استفادۀ غیرمنتظر بی تهیۀ عوامل و مقدمات. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، از موقع مناسب استفاده کردن. (فرهنگ لغات عامیانه). استفاده کردن از موضوعی. (فرهنگ فارسی معین). فایدۀ غیرمترقبه و غیرمنتظره را از پیش آمدی بردن. فایدتی مالی از امری غیرمنتظر بردن. نفع بردن غیرمنتظر با زیرکی. (یادداشت مرحوم دهخدا).
- از هوا بل گرفتن، از فرصتی آنی و ناگهانی منتهای استفاده را کردن و چیزی غیرمنتظره بدست آوردن. (فرهنگ عوام)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نُو گَ)
نورسته. نوخاسته. (برهان قاطع) (جهانگیری). رجوع به نوکنده شود
لغت نامه دهخدا
(سَ / سُ گَ)
در اوستا ’ونت سوکنتا’ (گوگردمند) ، دارای گوگرد. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین). اقرار و اعترافی که شخص از روی شرف و ناموس خود میکند و خدا یا بزرگی را شاهد گیرد. قسم (به خدا، رسول، امامان و بزرگان). (از فرهنگ فارسی معین) :
کنون هرچه گویمش جزآن کند
نه سوگند داند نه پیمان کند.
فردوسی.
بر این نیز بهرام سوگند خواست
زبان بود بر جان او بند خواست.
فردوسی.
نیکو اندیشیده است ولکن با احمد احکامها باید بسوگند. (تاریخ بیهقی).
جز راست مگوی گاه و بیگاه
تا حاجت نایدت بسوگند.
ناصرخسرو.
چرا بر عهد و سوگند رسول خویش نشتابی
بسوی عهد فرزندش گر اهل عهد و سوگندی.
ناصرخسرو.
در داد بر دادخواهان مبند
ز سوگند مگذر نگهدار پند.
اسدی.
و برزویه را مثال داد مؤکد بسوگند که... (کلیله و دمنه).
به سوگند گفتی که خونت بریزم
ز سوگند بگذر بقول استواری.
عمادی شهریاری.
رجوع به سوگند نامه شود
لغت نامه دهخدا
(بَ گَ)
بیکند. بیگن. رجوع به بیکند شود:
کنون نام کندژ به بیگند گشت
زمانه پر از بند و اورند گشت.
فردوسی.
به بیگند شد رزمگاهی گزید
که چرخ روان روی هامون ندید.
فردوسی.
طلایه بیامد که آمد سپاه
به بیگند سازد همی رزمگاه.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(غَ)
عشقه و پیچه. (آنندراج). عشقه و پیچک و لبلاب. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بَ گَ)
متعفن.
لغت نامه دهخدا
(گَ)
متعفن. دارای بوی بد.
لغت نامه دهخدا
قسم، اقرار و اعترافی که شخص از روی شرف و ناموس خود میکند و خدا یا بزرگی را شاهد گیرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بگند
تصویر بگند
آشیانه مرغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوگند
تصویر نوگند
((نُ گَ))
نورسته، نوخاسته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سوگند
تصویر سوگند
((سَ یا سُ گَ))
قسم، اقرار و اعترافی که شخص از روی شرف و ناموس خود می کند و خدا یا بزرگی را شاهد می گیرد، گوگرد (سوگند خوردن در قدیم خوردن آب آمیخته با گوگرد بوده است. برای تشخیص گناهکار از بی گناه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بوگندو
تصویر بوگندو
((گَ))
دارای بوی بسیار بد، جهت ابراز تنفر به کسی یا چیزی گفته می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سوگند
تصویر سوگند
قسم
فرهنگ واژه فارسی سره
حلف، قسم، یمین
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اگر بیند که سوگند به راست خورد، او را از آن هیچ مضرت نرسد و منفعت بیند. اگر غیر از این بیند بد بود. جابر مغربی
اگر کسی بیند به راست سوگند همی خورد، دلیل است بر دست او کاری نیک رود، یا امانت گزارد، یا گواهی به راست دهد، یا خیرات کند و از آن چه ترسد ایمن گردد. اگر بیند که سوگند به دورغ خورد، دلیل که حق تعالی با او به خشم بود و از نعمت و خیر دو جهانی بی بهره ماند، مگر توبه کند و به خدای تعالی بازگردد تا رسته گردد. اگر بیند سوگند خورد، دلیل که در وام غرق گردد و در غم و زیان افتد، از قبل پادشاه.
اگر بیند که سوگند راست نخورد توبه باید کرد تا از گناه رسته گردد. اگر بیند سوگند به دروغ خورد، دلیل که دین او تباه گردد و در اعتقادش خلل افتد.
فرهنگ جامع تعبیر خواب
بلند
فرهنگ گویش مازندرانی