منسوب به بونه که شهری است در ساحل آفریقا، (الانساب سمعانی) (لباب الانساب)، سگ شکاری که ببوی، جانور را پیدا کند، (آنندراج)، بوی پرست وسگ شکاری، (ناظم الاطباء)، و رجوع به بوی پرست شود
منسوب به بونه که شهری است در ساحل آفریقا، (الانساب سمعانی) (لباب الانساب)، سگ شکاری که ببوی، جانور را پیدا کند، (آنندراج)، بوی پرست وسگ شکاری، (ناظم الاطباء)، و رجوع به بوی پرست شود
محی الدین یا شرف الدین احمد بن علی القرشی بونی، پیشوایی است متبحر و صاحب تصنیفات بسیار در علم حروف از آن جمله: شمس المعارف الکبری و الوسطی و الصغری و لطائف الاشارات، و او راست: 1- رسالۀسرالکریم فی فضل بسم اﷲ الرحمن الرحیم، 2- شرح اسم اﷲ الاعظم، 3- شمس المعارف الکبری، مقصود از این کتاب اطلاع و علم به شرف اسماء خداوند تبارک و تعالی، 4- فتح الکریم الوهاب فی ذکر فضائل البسمله، 5- اللمعه یا اللمعه النورانیه، درباره اسماء اعظم، وی بسال 622 هجری قمری درگذشته است، (از معجم المطبوعات)
محی الدین یا شرف الدین احمد بن علی القرشی بونی، پیشوایی است متبحر و صاحب تصنیفات بسیار در علم حروف از آن جمله: شمس المعارف الکبری و الوسطی و الصغری و لطائف الاشارات، و او راست: 1- رسالۀسرالکریم فی فضل بسم اﷲ الرحمن الرحیم، 2- شرح اسم اﷲ الاعظم، 3- شمس المعارف الکبری، مقصود از این کتاب اطلاع و علم به شرف اسماء خداوند تبارک و تعالی، 4- فتح الکریم الوهاب فی ذکر فضائل البسمله، 5- اللمعه یا اللمعه النورانیه، درباره اسماء اعظم، وی بسال 622 هجری قمری درگذشته است، (از معجم المطبوعات)
عضو بدن انسان و حیوان که بالای دهان قرار دارد و به وسیلۀ آن تنفس و بوها را استشمام می کنند و از داخل به وسیلۀ پردۀ غضرونی دو قسمت می شود، کنایه از کبر، غرور بینی کردن (زدن): کنایه از خودبینی کردن، کبر و غرور ورزیدن، برای مثال هرکسی کاو از حسد بینی کند / خویش را بی گوش و بی بینی، کند (مولوی - ۵۲)
عضو بدن انسان و حیوان که بالای دهان قرار دارد و به وسیلۀ آن تنفس و بوها را استشمام می کنند و از داخل به وسیلۀ پردۀ غضرونی دو قسمت می شود، کنایه از کبر، غرور بینی کردن (زدن): کنایه از خودبینی کردن، کبر و غرور ورزیدن، برای مِثال هرکسی کاو از حسد بینی کُند / خویش را بی گوش و بی بینی، کُند (مولوی - ۵۲)
نام تره است، مثل سپرغم و آنرا بادرویه نیز گویند، (غیاث) (آنندراج)، رجوع به بوینگ شود، مجمر و آتشدان، (ناظم الاطباء) (آنندراج)، عودسوز، مجمر، عطرسوز، مجمره، مدخته، مقطر، مقطره، (یادداشت بخط مؤلف) : تو پری من بوی سوزم گر بود صد بوی خوش بوی سوزی میکنم تا بشنوم بوی ترا، ملاطغرا (از آنندراج)
نام تره است، مثل سپرغم و آنرا بادرویه نیز گویند، (غیاث) (آنندراج)، رجوع به بوینگ شود، مجمر و آتشدان، (ناظم الاطباء) (آنندراج)، عودسوز، مجمر، عطرسوز، مجمره، مدخته، مقطر، مقطره، (یادداشت بخط مؤلف) : تو پری من بوی سوزم گر بود صد بوی خوش بوی سوزی میکنم تا بشنوم بوی ترا، ملاطغرا (از آنندراج)
نام جایی است که ابن یحیی سمهری درباره آن چنین سروده است: خلیلی لاتستعجلا و تبینا بوادی حبونی هل لهن زوال و لاتیأسا من رحمهالله و اسألا بوادی حبونی ان تهب شمال و لاتیاسا ان ترزقا أرجیه کعین المها اعناقهن طوال من الحارثیین الذین دمائهم حرام و اما مالهم فحلال. ابوعلی گفته است: این کلمه به وزن فعولی ̍ نیست بل دو احتمال دارد: اول اینکه یک جمله به صورت علم درآمده است. مانند ’علی اطرقا بالیات الخیام’، و دیگر اینکه حبونی از حبوت باشد، چنانکه ’عفرنی’ از عفر آمده است. و ممکن است اصل آن حبونن بوده و نون دوم برای کراهت تضعیف، به الف بدل شده باشد. چنانکه گویند: ’ولاأملاه’ به جای ’لاأمله’ و ممکن است از باب تعاقب (تبدیل) نون به حرف عله که به آن نزدیک است باشد، چنانکه در ’ددن’ گفته اند: ’ددا’ و چون احتمالات در آن می آید نمی توان آن را بر وزن ’فعولی ̍’ دانست. فرزدق گفته است: و اهل حبونی من مراد تدارکت و جرماً بواط خالط البحر ساحله. ابوعبیده در تفسیر خود گوید: حبونی من ارض مراد اراد حبونن فلم یمکنه. (معجم البلدان)
نام جایی است که ابن یحیی سمهری درباره آن چنین سروده است: خلیلی لاتستعجلا و تبینا بوادی حبونی هل لهن زوال و لاتیأسا من رحمهالله و اسألا بوادی حبونی ان تهب شمال و لاتیاسا ان ترزقا أرجیه کعین المها اعناقهن طوال من الحارثیین الذین دمائهم حرام و اما مالهم فحلال. ابوعلی گفته است: این کلمه به وزن فعولی ̍ نیست بل دو احتمال دارد: اول اینکه یک جمله به صورت علم درآمده است. مانند ’علی اطرقا بالیات الخیام’، و دیگر اینکه حبونی از حبوت باشد، چنانکه ’عفرنی’ از عفر آمده است. و ممکن است اصل آن حبونن بوده و نون دوم برای کراهت تضعیف، به الف بدل شده باشد. چنانکه گویند: ’ولاأملاه’ به جای ’لاأمله’ و ممکن است از باب تعاقب (تبدیل) نون به حرف عله که به آن نزدیک است باشد، چنانکه در ’ددن’ گفته اند: ’ددا’ و چون احتمالات در آن می آید نمی توان آن را بر وزن ’فَعولی ̍’ دانست. فرزدق گفته است: و اهل حبونی من مراد تدارکت و جرماً بواط خالط البحر ساحله. ابوعبیده در تفسیر خود گوید: حبونی من ارض مراد اراد حبونن فلم یمکنه. (معجم البلدان)