جدول جو
جدول جو

معنی بونفاع - جستجوی لغت در جدول جو

بونفاع(نِ)
بلغت اهالی الجزیره، گیاهی دوایی که به لاتینی تاپسیاگارگانیکا نامند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بوندار
تصویر بوندار
(دخترانه)
دارای بوی خوش (نگارش کردی: بندار)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بوناک
تصویر بوناک
چیزی که بوی بد بدهد، بدبو، گندیده
فرهنگ فارسی عمید
(فِ)
نوعی از معجون دوایی. (آنندراج) (غیاث). دریاس. ادریاس. نافسیا. ادریس. حلوا. (یادداشت بخط مؤلف).
لغت نامه دهخدا
(نُفْ فا)
جمع واژۀ نافع. (غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(وِ)
سربند شیشه. (منتهی الارب) (آنندراج). سربند شیشه و بطری. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، جمع واژۀ وفعه، و آن غلاف قاروره است. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
تجارت به عصا کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). تجارت کردن در نفعات (عصاها) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
گیاهی است که هر جا بیخ خشک آنرا نهان کنند، زود سبز شود، (غیاث) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
بوی ناک، (فرهنگ فارسی معین)، رجوع به بوی ناک شود، رایحه، (برهان)، بو و رایحه و هر چیزی که دارای رایحه بود، مانند خوشبوی و بدبوی و عنبربوی، (ناظم الاطباء)، طمع، (برهان) (ناظم الاطباء)، امید و آرزو و خواهش، (برهان) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء)، سراغ و امید و آرزو، (آنندراج)،
- به بوی، به امید، به آرزوی:
چه جورها که کشیدند بلبلان از وی
به بوی آنکه دگر نوبهار بازآید،
حافظ،
- بر بوی، به امید:
بر بوی کنار تو شدم غرق و امید است
از موج سرشکم که رساند بکنارم،
حافظ،
صد جوی آب بسته ام از دیده بر کنار
بر بوی تخم مهر که در دل بکارمت،
حافظ،
، محبت، (برهان) (ناظم الاطباء)، خوی و طبیعت، بهره و نصیب، (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، تلاش، (ناظم الاطباء)، رجوع به بو شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
سودمندی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). منفعت. (ناظم الاطباء) (المنجد). فایده. نفیعه. (المنجد). اسم است از مصدر نفع. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ فِ)
سرکه. (دهار) (مهذب الاسماء).
لغت نامه دهخدا
یوم حونطاع، همه بکسر نون آنرا ضبط کرده اند مگر ازهری که گوید: نطاع بر وزن قطام است. آبی است مر بنی تمیم را و آن چاهی است دارای آبی گوارا. در اینجا وقعه ای میان بنی سعد و هوه بن علی اتفاق افتاد. رجوع به مجمع الامثال میدانی شود
لغت نامه دهخدا
(شِ)
رجوع به ابوالشفاء شود، به شدن روی کسی از کلف. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
رجوع به ابوسفاح شود، کنایه از لب معشوق. (آنندراج) ، لیکن گاهی در صفت لب معشوق آمده و در اینجا (شعر زیر) کنایه از هوس انگیزی بوسه خواهد بود. (از آنندراج) :
از زهر عتاب تو دلم چشمۀ نوش است
دادی به شکر غوطه لب بوسه ربا را.
شیخ علی حزین (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
میدان کارزار.
لغت نامه دهخدا
تصویری از نفاع
تصویر نفاع
سود رسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وفاع
تصویر وفاع
سر بند شیشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بو نافع
تصویر بو نافع
آنچه که سودمند باشد، کینه سرکه، نوعی معجون طبی: (شهد سخنم شراب شافی است بونافع صوفیان صافی است) (تحفه العراقین)، می شراب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوناک
تصویر بوناک
گندیده و متعفن دارای بوی بد بدبو متعفن
فرهنگ لغت هوشیار
نپاری مخصوص آویختن مواد لبنی چوپانان و گالشان
فرهنگ گویش مازندرانی
کوتاه قد، کوتوله
دیکشنری اردو به فارسی