- بومی
- محلی
معنی بومی - جستجوی لغت در جدول جو
- بومی
- منسوب به شهر و بلاد، اهل محل، اهل ناحیه
- بومی
- محلی مثلاً گیاهان بومی، کسی که در زادگاه خود زندگی می کند
- بومی
- منسوب به بوم، اهل محل، اهل ناحیه، محلی
- بومی
- Endemic, Indigenous, Native, Natively
- بومی
- эндемичный , коренной , на родном языке
- بومی
- endemisch, einheimisch, nativ
- بومی
- ендемічний , корінний , рідною мовою
- بومی
- endemiczny, rdzenni, rodzimy, rodzimie
- بومی
- 地方性的 , 本土的 , 本地地
- بومی
- endêmico, indígena, nativo, nativamente
- بومی
- endemico, indigeno, nativo, nativamente
- بومی
- endémico, indígena, nativo, nativamente
- بومی
- endémique, indigène, natif, de façon native
- بومی
- endemisch, inheems
- بومی
- พื้นเมือง , พื้นเมือง , พื้นเมือง , อย่างเป็นธรรมชาติ
- بومی
- endemik, pribumi, asli, secara asli
- بومی
- بلاديٌّ , بحتيٌّ , أصيلٌ , أصليًّا
- بومی
- स्थानिक , स्वदेशी , आदिवासी , स्वदेशी रूप से
- بومی
- אנדמי , ילידי , באופן ילידי
- بومی
- 固有の , 土着の , ネイティブに
- بومی
- 고유한 , 토착의 , 본질적으로
- بومی
- endemik, yerli, yerel olarak
- بومی
- asili, kiasili
- بومی
- দেশীয় , আদি , স্বদেশীয়ভাবে
- بومی
- مقامی , مقامی طور پر
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
درخشان درخشنده، لقب شهر بلخ
جسمی غالبا استوانه یی شکل که درون آن مواد منفجره میریزند و در زمان جنگ بوسیله هواپیما بزمین پرتاب میکنند و آن در اثر اصابت با زمین منفجر میشود. یا بمب اتمی. بمبی که نیروی انفجاریش مربوط به نیروی ذخیره یی این بمب از بمبهای معمولی بسیار بیشتر است و یکی از آنها کافی است شهری را ویران و ساکنانش را نابود سازد. یا بمب ئیدروژنی. نوعی بمب اتمی بمبی که نیروی انفجاریش مربوط به نیروی ذخیره یی مرکزی اتم ئیدروژن است. نیروی انفجار و تخریب این بمب از بمب اتمی بیشتر است
شاشی گمیزی پیشابی آنچه که مربوط بپیشاب است آنچه از ادرار بدست آید آلوده بادرار منسوب بادرار
پارسی تازی شده بوزی گونه از کرجی
ناکس فرومایه درویش
عمل بور شدن
به گونه رمن افتاده برزمین
در مرحله دوم دومین