جدول جو
جدول جو

معنی بولتن - جستجوی لغت در جدول جو

بولتن
ابلاغیۀ رسمی، بیانیۀ رسمی، بیانیه دربارۀ عملیات نظامی یا توضیح پزشکی
تصویری از بولتن
تصویر بولتن
فرهنگ فارسی عمید
بولتن
بیانیه رسمی
تصویری از بولتن
تصویر بولتن
فرهنگ لغت هوشیار
بولتن
((بُ لْ تَ))
گزارش کوتاه چاپی (یا تکثیر شده) رویدادها و خبرهای یک مؤسسه، خبرنامه (واژه فرهنگستان)
تصویری از بولتن
تصویر بولتن
فرهنگ فارسی معین
بولتن
گزارش نامه
تصویری از بولتن
تصویر بولتن
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

دهی از دهستان جمعآبرود است که در بخش حومه شهرستان دماوند واقع است و 450 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(گِ رِشُ دَ)
نجات دادن (مخصوصاً از دوزخ). رهایی بخشیدن. پهلوی ’بختن’. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به بخت شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از بوختن
تصویر بوختن
نجات دادن (مخصوصا از دوزخ) رهایی بخشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
میل داشتن، مایل شدن، هوس کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
گندیدن گندیده شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
لگدکن، زیرپا له کن
فرهنگ گویش مازندرانی
بافتن
فرهنگ گویش مازندرانی
از روی چیزی رد شدن، سوختن، به ناگهان از جای پریدن
فرهنگ گویش مازندرانی
کندن از ریشه درآوردن
فرهنگ گویش مازندرانی