جدول جو
جدول جو

معنی بوقی - جستجوی لغت در جدول جو

بوقی
بشکل بوق،
- کلاه بوقی، کلاه بلند که بن آن گشاده و سر آن تنگ بوده است، (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
بوقی
قسمی گل زینتی، (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بومی
تصویر بومی
محلی مثلاً گیاهان بومی، کسی که در زادگاه خود زندگی می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بواقی
تصویر بواقی
باقی ها، پایدارها، پاینده ها، جاویدها، بازمانده ها، به جامانده ها، باقی مانده های خراج یا مالیات که بر عهده های کسی است، جمع واژۀ باقی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باقی
تصویر باقی
پایدار، پاینده، جاوید، بازمانده، به جامانده، باقی ماندۀ خراج یا مالیات که بر عهدۀ کسی است،
از نام ها و صفات خداوند
باقی داشتن: چیزی کسر داشتن و بدهکار بودن، ثابت و برقرار داشتن، پایدار داشتن
باقی گذاشتن: به جا گذاشتن، برقرار و پایدار گذاشتن
باقی ماندن: به جا ماندن، بازماندن، پایدار ماندن، برقرار ماندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توقی
تصویر توقی
پرهیز کردن، خود را حفظ و نگه داری کردن
فرهنگ فارسی عمید
(قَ)
مصحف بوئیس. شمشاد. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
نوعی از پرندگان دریایی، (دزی ج 1 ص 129)، نوعی پرنده بمصر، (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از چوقی
تصویر چوقی
لاغر و باریک مانند چوق الف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قوقی
تصویر قوقی
کرگدن دریایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طوقی
تصویر طوقی
پرگری گونه ای کبوتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضوقی
تصویر ضوقی
مونث اضیق: تنگ تر، دشوارتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شوقی
تصویر شوقی
منسوبه به شوق مربوط به شوق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توقی
تصویر توقی
حذر کردن، پرهیز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوقی
تصویر سوقی
بازاری منسوب به سوق بازاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوحی
تصویر بوحی
به گونه رمن افتاده برزمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوشی
تصویر بوشی
ناکس فرومایه درویش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوصی
تصویر بوصی
پارسی تازی شده بوزی گونه از کرجی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوقه
تصویر بوقه
رگبار
فرهنگ لغت هوشیار
شاشی گمیزی پیشابی آنچه که مربوط بپیشاب است آنچه از ادرار بدست آید آلوده بادرار منسوب بادرار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بومی
تصویر بومی
منسوب به شهر و بلاد، اهل محل، اهل ناحیه
فرهنگ لغت هوشیار
جمع باقی باقیه، مانده ها مانداک ها جمع باقی و باقیه مانده ها بازمانده ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باقی
تصویر باقی
ثبات، با ثبات، دائم، برقرار، همیشه، استوار، جاویدان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوری
تصویر بوری
عمل بور شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توقی
تصویر توقی
((تَ وَ قّی))
پرهیزکردن، خود را حفظ کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ذوقی
تصویر ذوقی
مبتنی بر ذوق، سلیقه ای
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چوقی
تصویر چوقی
مجازاً لاغر و باریک، مانند چوق الف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از باقی
تصویر باقی
پاینده، جاوید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بومی
تصویر بومی
منسوب به بوم، اهل محل، اهل ناحیه، محلی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برقی
تصویر برقی
((بَ))
مربوط به برق، ویژگی آن چه با برق کار می کند، برق کار، فوری، سریع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از باقی
تصویر باقی
بازمانده، مانده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بومی
تصویر بومی
محلی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از باقی
تصویر باقی
Remaining
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بومی
تصویر بومی
Endemic, Indigenous, Native, Natively
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بومی
تصویر بومی
эндемичный , коренной , на родном языке
دیکشنری فارسی به روسی