معنی بواقی - فرهنگ فارسی عمید
معنی بواقی
- بواقی
- باقی ها، پایدارها، پاینده ها، جاویدها، بازمانده ها، به جامانده ها، باقی مانده های خراج یا مالیات که بر عهده های کسی است، جمع واژۀ باقی
تصویر بواقی
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با بواقی
بواقی
- بواقی
- جمع باقی باقیه، مانده ها مانداک ها جمع باقی و باقیه مانده ها بازمانده ها
فرهنگ لغت هوشیار
بواقی
- بواقی
- جَمعِ واژۀ باقی. (غیاث) (آنندراج). ج ِباقیه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
بزاقی
- بزاقی
- خیوی گلیزی مربوط به ترشحات دهان مربوط ببزاق ترشحات بزاقی غدد بزاقی جرمهای بزاقی
فرهنگ لغت هوشیار
رواقی
- رواقی
- ستاوندی نامی که بر گروهی از شاگردان زنون فرزانه یونانی نهاده شده زیرا او در یکی از ستاوندهای آتن آموزش می داد. پیرو مکتب رواقیان
فرهنگ لغت هوشیار