جدول جو
جدول جو

معنی بوغچه - جستجوی لغت در جدول جو

بوغچه(چَ / چِ)
بوغجه. بغچه. بقچه. رجوع به بغچه شود. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به بوغچه و بغچه شود
لغت نامه دهخدا
بوغچه
دستمال بزرگی که در آن جامه و انواع قماش پیچند
تصویری از بوغچه
تصویر بوغچه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باغچه
تصویر باغچه
باغ کوچک، قطعه زمینی که در آن گل کاری کنند، کرته، کاله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بوغمه
تصویر بوغمه
برآمدگی در عضو بدن، غده که در گردن یا زیر گلو پیدا شود
فرهنگ فارسی عمید
(چَ / چِ)
مصغر باغ. باغ کوچک. (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (غیاث اللغات). باغ خرد. (شرفنامۀ منیری) : حدیقه لفّه، باغچۀ درهم پیچیده و انبوه درخت. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ)
گیاهی باشد که مانند ریسمان بر درخت پیچد و بعربی عشقه گویند. (برهان) (آنندراج). عشقه. (فرهنگ فارسی معین). عشقه و گیاهی که مانند ریسمان بر درخت می پیچد. پیچک. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بُ چَ / چِ)
بوغچه. (فرهنگ نظام). بقچه. جامه بند که معروف است این لفظ ترکی است. (غیاث) (ازآنندراج). بسته ای از جامه و جز آن که بستا نیز گویند. (ناظم الاطباء). پارچه ای بشکل مربع یا مستطیل که لباسها در آن نهاده بندند و مجموع آن پارچه و لباسهای در آن را بغچه بسته گویند. (فرهنگ نظام) :
مرد باشد که باو تا ندهی صد تنگه
در بغل بغچه نیارد که نهد در بازار
نظام قاری.
- بغچه باف، بافندۀ بغچه. آنکه بغچه بافد.
- بغچه بافی، عمل و کار و شغل بغچه باف
لغت نامه دهخدا
(جَ / جِ)
بوغچه. بغچه. بقچه. (فرهنگ فارسی معین). بوغچه. بغچه و لفافه و بسته. (ناظم الاطباء). رجوع به بقچه و بغچه و بوغچه شود
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ)
بقچه. بغچه. بوغچه. (فرهنگ فارسی معین). بوغچه. (ناظم الاطباء). رجوع به کلمات فوق شود
لغت نامه دهخدا
(چِ)
دهی است از دهستان مهربان بخش کبودرآهنگ شهرستان همدان که در 50 هزارگزی شمال باختری قصبۀ کبودرآهنگ و 18 هزارگزی خاور شوسۀ همدان به بیجار در تپه ماهور واقع است. ناحیه ای است سردسیر دارای 688 تن سکنه و آب آن از قنات تأمین میشود. محصول عمده آن غلات دیم و مختصری انگور و صیفی و لبنیات و شغل مردمش زراعت و گله داری است. صنایع دستی زنان آن قالیبافی و راهش مالرو است. در تابستان از طریق کمی قلعه و مخور میتوان اتومبیل برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5) ، خنازیر. (آنندراج) ، گوشتی که زیر پوست گرد آید. (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 161). و رجوع به باگره و باغره شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از بغچه
تصویر بغچه
دستمالی بزرگ که در آن لباس یا چیز دیگر بپیچند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوغجه
تصویر بوغجه
دستمال بزرگی که در آن جامه و انواع قماش پیچند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوقچه
تصویر بوقچه
دستمال بزرگی که در آن جامه و انواع قماش پیچند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باغچه
تصویر باغچه
باغ کوچک، قطعه زمین دارای گل و درخت در خانه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باغچه
تصویر باغچه
((چِ))
باغ کوچک، زمین کوچکی که در حیاط برای کاشتن گل و درخت و سبزی آماده کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بغچه
تصویر بغچه
((بُ چِ))
بقچه، پارچه بزرگی که در آن جامه و انواع قماش پیچند. سارغ هم گویند
فرهنگ فارسی معین
باغ کوچک، کاله، کرته
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پستان
فرهنگ گویش مازندرانی
تاج
فرهنگ گویش مازندرانی