- بوری
- عمل بور شدن
معنی بوری - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
حصیری که از نی شکافته مخصوص سازند
فرشی که از نی شکافته می بافند، حصیر، بلاج
حصیر، حصیری که از نی شکافته می بافند
لات ولگرد حسن دبوری
شکیبایی برد باری شکیبای بردباری تحمل
شکیبایی، بردباری
بی درنگ
غوری
محلی
هجران
شیشه ای دهانه تنگ واستوانه ای شکل برای نوشابه وغیره
حاجب، ابروی، ابرو
چشمی دیدی منسوب به بصر چشمی. یا هنرهای بصری. هنرهای پلاستیک مقابل سمعی. منسوب به بصره اهل بصره از مردم بصره
مردمی مژده دادن مژده منسوب به بشر انسانی: ضعف بشری عقول بشری. مژده دادن، مژده مژدگانی
مهایی گنیک منسوب به بلور ساخته شده از بلور بلورین
بکر داشتن، بکر بودن
فرش گستردنی
در بعضی کلمات مرکب معنی دارندگی و صاحبیت دهد: بخت آوری پرند آوری جاناوری
دریائی
بد تری، بدتری
بها بازار
دیداری
قوری
بالاج فروش (بلاج بوریا آنندراج)
منسوب به شهر و بلاد، اهل محل، اهل ناحیه