جدول جو
جدول جو

معنی بورسر - جستجوی لغت در جدول جو

بورسر
از توابع دهستان کلارستاق شهرستان چالوس
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بورس
تصویر بورس
مکان خرید و فروش اوراق بهادار و سهام، شهریه ای که دولت، دانشگاه یا مؤسسه ای برای تحصیل به دانشجویی می پردازد، مکان مخصوص خرید و فروش کالایی خاص مثلاً بورس اتومبیل
فرهنگ فارسی عمید
بازاری که داد و ستد و معامله (بخصوص اوراق بهادار) در آنجا انجام گیرد، (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
اسبی که رنگ آن بسرخی گراید، بور، (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
از دهات مازندران و استرآباد است. (مازندران و استرآباد رابینو ص 41)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
دهی از بخش قصرقند شهرستان چاه بهار است و 350 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
دهی است از دهستان قشلاق کله رستاق بخش چالوس شهرستان نوشهر، در 11 هزارگزی مغرب چالوس و یک هزارگزی جنوب جادۀ چالوس به تنکابن، در دشت مرطوب معتدل هوائی واقع است و 300 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه سرداب رود، محصولش برنج و لبنیات، شغل مردمش زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(بَ سَ)
باضافه. بعلاوه. اضافه بر آن. علاوه برآن. فضله. زیادتی:
برآمد چهل سال و برسر دو ماه
که تا بر نهادم ز شاهی کلاه.
فردوسی.
چو سی سال بگذشت برسر دو ماه
پراکنده شد فر و اورند شاه.
فردوسی.
هرچه باید در آدمی زهنر
داشت آن جمله نیکویی برسر.
نظامی.
دخترش خواست باخزانه و تاج
بر سر هر دو هفت ساله خراج.
نظامی.
گاو را بفروخت حالی خر خرید
گاویش بود و خری برسر خرید.
عطار.
بیغما ترک چشم مستت از ما
دل و دین میبردجان نیز برسر.
اسیر لاهیجی (از آنندراج).
از تو آزرده دلی دارم و صد غم برسر
جان به لب سرزنش مردم عالم بر سر.
لسانی (از آنندراج).
و رجوع به برسری شود.
لغت نامه دهخدا
(اِ طِ)
بواسیر داشتن. (دزی ج 1 ص 127). رجوع به بوسیر شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از بورس
تصویر بورس
فروش اوراق بهادار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بورسار
تصویر بورسار
اسبی که رنگ آن بسرخی گراید بور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برسر
تصویر برسر
بالای سر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بورس
تصویر بورس
خرید و فروش اوراق بهادار، بها بازار (واژه فرهنگستان)، کمک هزینه پرداختی به دانشجو جهت تحصیل، راتبه (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بورس
تصویر بورس
بها بازار
فرهنگ واژه فارسی سره
مرکز معاملات اوراق بهادار و سهام، تحصیل به هزینه دولت یاموسسات، شهریه، هزینه تحصیل
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سر قبر، کنار گور
فرهنگ گویش مازندرانی
دری تنگ در مدخل آغل گوسفندان برای خروج یک به یک آن ها
فرهنگ گویش مازندرانی