- بوذر (پسرانه)
- ابوذر، نام یکی از صحابه پیامبر (ص)
معنی بوذر - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بلبل
نیست شدن، نابود شدن
سخن چین، ول زبان جمع بذر
پارسی تازی گشته گودره گوساله گاو بقر
پارسی تازی گشته چادر دواج (لحاف)
بچۀ گاو وحشی، بچۀ گوزن
بچه گاو گوساله، بچه گاو کوهی بچه گوزن، پوست گوساله، نوعی غله خودرو که در میان زراعت گندم و جو روید و آنرا جودر و جودره خوانند، مرغی است کوچک از نوع مرغابی که گوشت آن بغایت بد بو میباشد
هلاک، نیستی
دانه، تخم
قرمز رنگ، سرخ قهوه ای، طلائی
دانه، تخم
بعضی از اندام های گیاهی مانند تخم، غده یا پیاز که گیاه جدیدی از آن می روید، تخم، دانه
دارای رنگ طلایی، کنایه از ویژگی کسی که بخواهد کاری انجام دهد ولی نتواند،
کنایه از شرمنده، خجالت زده مثلاً حسابی بور شدم،
اسب سرخ رنگ، در علم زیست شناسی قرقاول زرد یا سرخ کم رنگ
بور بیجاده رنگ: کنایه از خورشید
بور شدن: کنایه از شرمنده شدن، خفیف شدن
کنایه از شرمنده، خجالت زده مثلاً حسابی بور شدم،
اسب سرخ رنگ، در علم زیست شناسی قرقاول زرد یا سرخ کم رنگ
بور بیجاده رنگ: کنایه از خورشید
بور شدن: کنایه از شرمنده شدن، خفیف شدن
سرخ کم رنگ، اسب سرخ، کسی که از عهده انجام کار برنیامده و شرمنده شده باشد
عنصر غیرفلز، جامد و تیره رنگ به شکل گرد یا کریستال که ترکیبات آن دارای خواص فلزات و شبه فلزات است و در ساخت آلیاژهای سخت و رآکتورهای هسته ای به کار می رود