بوار بوار کاسد شدن بازار یا متاع. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). - بَوارالاَیَّم، کساد زن بیوه که چندی در خانه بی شوهر بماند. یقال نعوذ باﷲ من بوارالایم... (آنندراج) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). لغت نامه دهخدا
بوار بوار فرسوده، کهنه، مندرسمتضاد: نو، کساد، کسادی، فنا، نیستی، هلاکمتضاد: بقا، خرابی، ویرانیمتضاد: آبادی، بایر، لم یزرع، نامزروعمتضاد: پررونق فرهنگ واژه مترادف متضاد