جدول جو
جدول جو

معنی بودی - جستجوی لغت در جدول جو

بودی
بودنه: السلوی، بودی بریان کرده، (ملخص اللغات حسن خطیب کرمانی یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
بودی
وجود و هستی و حقیقت، (ناظم الاطباء) (اشتینگاس)، آتشدان، (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)، آتشدان و این کلمه پوریون یونانی و ’پور’ بمعنی آتشکدۀ فارسیان است، یا پورۀ یونانی بمعنی آتش، (یادداشت بخط مؤلف)، ذخیره، (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)، رجوع به بوره شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بدوی
تصویر بدوی
ابتدایی مثلاً هیئت بدوی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کبودی
تصویر کبودی
کبود بودن، لکه ای که بر اثر ضربه بر روی پوست ایجاد می شود
خال که با نیل و سوزن بر پوست بدن ایجاد کنند، خال کوبی، خالکوبی، وشم
کبودی زدن: خال کوبی کردن، برای مثال بر تن و دست و کتف ها بی گزند / از سر سوزن کبودی ها زدند (مولوی - ۱۵۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بندی
تصویر بندی
گرفتار، اسیر، زندانی
فرهنگ فارسی عمید
(عَ ی ی)
نسبت است به عبود
لغت نامه دهخدا
(عَبْ بو دی ی)
احمد بن عبدالواحد بن عبودبن واقد، مکنی به ابوعبدالله. از ولید بن الولید القلانسی و مروان بن محمد و ابی مسهر عبدالاعلی بن مسهر الدمشقی روایت کند و ابوبکر بن ابی داود السجستانی و ابوحاتم الرازی و فرزندش عبدالرحمان از وی روایت کنند. (از اللباب ج 2 ص 117)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بوری
تصویر بوری
عمل بور شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کبودی
تصویر کبودی
کبود بودن ازرقی، خال سیاه که بر اندام پدید آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تودی
تصویر تودی
برابر کردن زمین را بر کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خودی
تصویر خودی
آشنا، اهل، خویش
فرهنگ لغت هوشیار
زود بودن پیش از وقت مقرر بودن:) اگر تنها بودی کجا رفتی به این زودی (، سرعت شتاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدوی
تصویر بدوی
ابتدائی، آغازی
فرهنگ لغت هوشیار
پیزر (درگویش اسپهانی) تک جگن نیل از گیاهان ذوخ گیاهی از تیره جگن ها جزو رده تک لپه ییها که ارتفاعش از 2 تا 4 متر میرسد و جزو گیاهان نی مانند و بسیار زیباست. در انتهای ساقه هایش انشعابات چتر مانند جالبی بوجود آمده است. اصل این گیاه محتوی مواد ذخیره ییست که بمصرف تغذیه زارعان و دهقانان میرسد. از الیاف ساقه های قابل انعطاف این گیاه یک نوع کاغذ می سازند پاپیروس بابیروس ابردی درخت کاغذ مصری جگن نیل پاپروس حقی حفاء. نوعی خرمای خوب سنگ اشکنک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بادی
تصویر بادی
آغاز نخستین، آغازگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوحی
تصویر بوحی
به گونه رمن افتاده برزمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بودش
تصویر بودش
هستی بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بودن
تصویر بودن
هستی داشتن، وجود داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بودنی
تصویر بودنی
لایق بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوده
تصویر بوده
وجود داشته موجود، واقع شده حادث گشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوشی
تصویر بوشی
ناکس فرومایه درویش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوصی
تصویر بوصی
پارسی تازی شده بوزی گونه از کرجی
فرهنگ لغت هوشیار
شاشی گمیزی پیشابی آنچه که مربوط بپیشاب است آنچه از ادرار بدست آید آلوده بادرار منسوب بادرار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوادی
تصویر بوادی
بیابانها و صحراها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلدی
تصویر بلدی
شهری منسوب به بلد و بلده شهری مربوط به شهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بندی
تصویر بندی
اسیر و زندانی، حبس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بزودی
تصویر بزودی
زود، با شتاب و سرعت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بسدی
تصویر بسدی
منسوب به بسد بسدین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بومی
تصویر بومی
منسوب به شهر و بلاد، اهل محل، اهل ناحیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کبودی
تصویر کبودی
((کَ))
کبود بودن، خال سیاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بعدی
تصویر بعدی
پسین، سپسین
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گودی
تصویر گودی
عمق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بومی
تصویر بومی
محلی
فرهنگ واژه فارسی سره
تیرگی، سیاهی، نیلی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
آب تند رنگ آبی دریا در چشم انداز افق
فرهنگ گویش مازندرانی