- بوجاری
- پاک کردن غلات از سنگریزه و خار و خاشاک به وسیلۀ غربال
معنی بوجاری - جستجوی لغت در جدول جو
- بوجاری
- الک کردن غلات و حبوبات
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پاک کردن غلات و حبوب از خاک و خاشاک بوسیله غربال
بالاج فروش (بلاج بوریا آنندراج)
کسی که پیشه اش پاک کردن غلات است و حبوبات و غلات را با غربال پاک می کند
بوجار لنجان: کنایه از کسی که هر کجا نیرو و قدرت و سود و فایده ببیند به آن طرف برود و مرام و مسلک ثابت نداشته باشد، مثل بوجار که هنگام بوجاری از هر طرف باد بیاید روی خود را به آن طرف می کند
بوجار لنجان: کنایه از کسی که هر کجا نیرو و قدرت و سود و فایده ببیند به آن طرف برود و مرام و مسلک ثابت نداشته باشد، مثل بوجار که هنگام بوجاری از هر طرف باد بیاید روی خود را به آن طرف می کند
کسی که غلات و حبوبات را الک می کند
زراعت کاری
بقراری که. از قراری که بشرحی که
منسوب به بلغار
فروشنده غله برای اردو
عمل بیدار بودن یقظه مقابل خواب، هوشیاری آگاهی
ناتندرستی ناخوشی مرض
عمل کار کردن بیمزد رایگان کار کردن
حالت و کیفیت بیکار بیشغلی
بی میلی، تنفر اشمئزاز
بیشرمی بی ننگی بی حیایی بی شرمی
دام پزشکی عمل و شغل بیطار ستور پزشکی دام پزشکی
منسوب به بازار مردم بازار اهل بازار سوقه، مبتذل اثری که در آن رعایت اصول نشده و خالی از حس و حساب باشد اثری که فقط بمنظور انتفاع ساخته شده باشد
بطالت
نفرت، اکراه، تنفر
به بایستگی به درستی چنانکه باید آنطور که شایسته است: (من ذات ترا بواجبی کی دانم ک داننده ذات تو بجز ذات تو نیست) (فخر رازی)
شامه، یکی از حواس پنجگانه
عنوان و درجه بهیار
وزارت خانه ای که بکارهای مربوط به بهداشت رسیدگی میکند
عمل و شغل بوزاگر بوزه سازی بوزه فروشی
نان خورشی که از اسفناج و کدو و بادنجان با ماست و کشک سازند
پیرو آیین بودا
پیرو آیین بودا. یا دین بودایی. دین منسوب به بودا
پارسی تازی گشته پلپل
نوعی نان شیرینی خشک و سبک
بدکرداری، بدکار بودن
مربوط به بودا، پیرو بودا
کشت کاری، زراعت، کشت وکار
برشته شده، نوعی نان خشک و برشته
بیدار بودن، کنایه از هوشیار بودن