- بوتراب
- بابا خاکی بر نام پیشوای شیعیان
معنی بوتراب - جستجوی لغت در جدول جو
- بوتراب ((تُ))
- پدر خاک، کنیه حضرت آدم
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آباژور
ستیزیدن نبردیدن
گود غله دان، غله دان زیر زمینی، تمک (گویش سیستانی)
ظرف غذا خوری پهن و گرد و کم عمق سکر سکرچه. یا بشقاب گود. بشقابی که برای خوردن غذاهایی مانند سوپ بکار رود
به یکدیگر نزدیک شدن
آوارگی، بیگانگی، ناشناختگی از دیار خویش دور شدن غریب و مسافر گشتن
ترکی بارافکنی ترکی ماندن اقامت توقف (در سفر)، محل اقامت محل استراحت
به غربت افتادن، از دیار خود دور شدن، به بیگانگان پیوستن
به همدیگر نزدیک شدن
همسالان
بتعجیل بزودی بدون درنگ
رسا، دمبریده، بی پشت بی فرزند
(دخترانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
سردار زن ایرانی که خواهر آریوبرزن سردار نامدار ارتش شاهنشاهی داریوش سوم بوده است، وی در نبرد با اسکندر گجستک همراه آریوبرزن فرماندهی بخشی از ارتش، نام خواهر آریوبرزن پادشاه آذربادگان
برف باد
بائوباب بااباب
خوک نر خنزیر
سرمای سخت و باد شدید که با برف و باران همراه باشد
پوشاک پا
گزر دشتی
جمع ورب، کنام ها (خانه های وحوش)، نخجیران
آب شور، آب نمکین و شور و شورمزه
هر یک از نمک های اسید بوریک
جوراب
زمین شوره زار که از دور همچون آب به نظر آید، سراب
گورابه، گنبدی که بالای قبر بسازند
زمین شوره زار که از دور همچون آب به نظر آید، سراب
گورابه، گنبدی که بالای قبر بسازند
شالنگی، کسی که ریسمان مویی می تابد
نوعی پوشاک پا دارای ساقه و از جنس نخ، پشم، ابریشم و امثال آنکه با دست یا ماشین بافته می شود
ترب ها، هم سالان، همزادان، جمع واژۀ ترب
سرمای سخت و باد شدید که با برف یا باران همراه است