جدول جو
جدول جو

معنی بوبو - جستجوی لغت در جدول جو

بوبو
هدهد
تصویری از بوبو
تصویر بوبو
فرهنگ لغت هوشیار
بوبو
هدهد، پرنده ای خاکی رنگ، کوچک تر از کبوتر با خال های زرد، سیاه و سفید که روی سرش دسته ای پر به شکل تاج یا شانه دارد، در خوش خبری به او مثل می زنند، پوپ، بدبدک، پوپو، بوبک، پوپش، پوپؤک، مرغ سلیمان، شانه به سر، شانه سرک، پوپک، بوبویه، شانه سر، کوکله، بوبه
تصویری از بوبو
تصویر بوبو
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بنبو
تصویر بنبو
خیزران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوبه
تصویر بوبه
هدهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوبر
تصویر بوبر
بلبل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوبا
تصویر بوبا
آشی که از بن کوهی پزند
فرهنگ لغت هوشیار
پدربابا، بزرگ قلندران و درویشان. بمعنی بابا که در اوایل اسما برای شفقت یا مجرد تلقیب افزایند و گویند (بابا فلان) : (و بدانک پدر شیخ ما ابو سعید ابوالخیر گفتندی) (اسرارالتوحید)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدبو
تصویر بدبو
چیزی که بوی بد می دهد، گندیده، بویناک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بابو
تصویر بابو
پدر، مردی که فرزند داشته باشد، سرپرست و بزرگتر خانواده، آتا، ابا، ابی، اب، والد، اتا، بابا
درویش، قلندر
بزرگ درویشان و قلندران
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بوبه
تصویر بوبه
هدهد، پرنده ای خاکی رنگ، کوچک تر از کبوتر با خال های زرد، سیاه و سفید که روی سرش دسته ای پر به شکل تاج یا شانه دارد، در خوش خبری به او مثل می زنند، مرغ سلیمان، شانه به سر، بوبویه، بدبدک، پوپش، پوپک، کوکله، پوپ، بوبک، شانه سر، شانه سرک، پوپو، بوبو، پوپؤک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بوبک
تصویر بوبک
دوشیزه
هدهد، پرنده ای خاکی رنگ، کوچک تر از کبوتر با خال های زرد، سیاه و سفید که روی سرش دسته ای پر به شکل تاج یا شانه دارد، در خوش خبری به او مثل می زنند، پوپش، بوبویه، مرغ سلیمان، شانه به سر، پوپؤک، کوکله، بدبدک، بوبو، پوپ، پوپک، شانه سرک، بوبه، شانه سر، پوپو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بوبه
تصویر بوبه
((بِ))
هدهد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بوبک
تصویر بوبک
((بَ))
هدهد، شانه سر، دوشیزه، پوپک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بوبر
تصویر بوبر
((بُ))
هدهد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بدبو
تصویر بدبو
Fetid, Foulsmelling
دیکشنری فارسی به انگلیسی
зловонный , воняющий
دیکشنری فارسی به روسی
恶臭的 , 发臭的
دیکشنری فارسی به چینی
fétido, malcheiroso
دیکشنری فارسی به پرتغالی
fétide, nauséabond
دیکشنری فارسی به فرانسوی
เหม็น , มีกลิ่นเหม็น
دیکشنری فارسی به تایلندی
بركةٌ , قاطعٌ
دیکشنری فارسی به عربی
दुर्गंधित
دیکشنری فارسی به هندی
悪臭のある , 臭い
دیکشنری فارسی به ژاپنی
악취가 나는 , 악취 나는
دیکشنری فارسی به کره ای
mbaya harufu, harufu mbaya
دیکشنری فارسی به سواحیلی
দুর্গন্ধ , দুর্গন্ধযুক্ত
دیکشنری فارسی به بنگالی