جدول جو
جدول جو

معنی بوان - جستجوی لغت در جدول جو

بوان
(بَ)
محلی است در حوالی دژسفید فارس. بخوبی معروف، چنانکه یکی از جنات اربعۀ دنیا شمارند. (انجمن آرا) (آنندراج). بوان، شهر کوچک است و غله بوم و میوه روی و هوای معتدل و آب روان دارد. (نزهه القلوب ص 122). نام شهری است که مویز و ناردان در آنجا بسیار باشد. (شرفنامۀ منیری). بوان شهرکی است باجامع و منبر. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 125). و رجوع به بوانات و شعب بوان و مرآت البلدان ج 1 ص 296 شود
لغت نامه دهخدا
بوان
(بُ)
ستون پیشین خیمه. ج، ابونه، بون، بون. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باوان
تصویر باوان
(دخترانه)
بابان، خانه پدری (نگارش کردی: باوان)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بروان
تصویر بروان
(پسرانه)
پیش بند (نگارش کردی: بهروان)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بزان
تصویر بزان
(دخترانه)
شکست دهنده، نام روستایی (نگارش کردی: بهزان)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بنان
تصویر بنان
(دخترانه)
عنفوان (نگارش کردی: بهنان)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بوار
تصویر بوار
(پسرانه)
محل عبور در رودخانه (نگارش کردی: بوار)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بوبان
تصویر بوبان
(پسرانه)
بهسوی بالا (نگارش کردی: بوبان)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بوتان
تصویر بوتان
(پسرانه)
لهجهای در زبان کردی (نگارش کردی: بتان)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بهان
تصویر بهان
(دخترانه و پسرانه)
جمع به، خوبان
فرهنگ نامهای ایرانی
(بَ)
از ’ب ن ی’، جمع واژۀ بانیه. مؤنث بان. (از اقرب الموارد). استخوانهای سینه که بکمان زه کرده ماند و دست وپایهای ناقه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). استخوانهای جناغ سینه و ساق پایهای شتر. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(بَوْ وا)
منسوب به شعب بوان، که جایی است در شیراز و قریه ای است نزدیک دروازۀ اصفهان. (الانساب سمعانی). نسبتی است به دو موضع، یکی شعب بوان درشیراز که به فراوانی آب و اشجارش معروف است. و دیگرقریه ای است به دروازۀ اصفهان. (از لباب الانساب)
لغت نامه دهخدا
(اَ بَ)
تثنیۀ اب (در حال رفعی). ابوین. والدین. پدر و مادر
لغت نامه دهخدا
(اَبْ)
نام قریه ای به صعید ادنی در غربی نیل و آنرا ابوان عطیه گویند.
لغت نامه دهخدا
تصویری از بواء
تصویر بواء
برابر همتا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بواب
تصویر بواب
دربان دربان نگهبان در سرای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بواح
تصویر بواح
ظاهر و آشکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بواد
تصویر بواد
میرش مردن (فعل سوم شخص مفرد فعل دعایی از بودن) بود باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوار
تصویر بوار
نیست شدن، نابود شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بواس
تصویر بواس
رنج سختی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بواطن
تصویر بواطن
جمع باطن، درون ها، نهان ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوال
تصویر بوال
شاشریز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوانی
تصویر بوانی
به گونه رمن دنده ها ستون ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بزان
تصویر بزان
در حال وزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بسان
تصویر بسان
مثل شبه نظیر مانند. توضیح دایم الاضافه است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابوان
تصویر ابوان
پدر و مادر رود زایان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بزوان
تصویر بزوان
دراز دستی، برجستن، خوگیری رامش، چیرگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ببان
تصویر ببان
روش، طریقه، عادات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بجان
تصویر بجان
از ته دل، از تصمیم قلب، از دل وجان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنان
تصویر بنان
اطراف یا سرانگشتان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلان
تصویر بلان
گرمابه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بطان
تصویر بطان
تنگ پالان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنوان
تصویر بنوان
نگهدارنده زراعت نگاهبان خرمن. نگاهدارنده اسباب و اموال نگهبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوران
تصویر بوران
برف باد
فرهنگ واژه فارسی سره
از دهکده های متروک و قدیمی فخر عمادالدین واقع در استرآباد
فرهنگ گویش مازندرانی