جدول جو
جدول جو

معنی بوئی - جستجوی لغت در جدول جو

بوئی
بویی، در بیت زیر اشاره به آل بویه است:
چون قصد به ری کرد و به قزوین و سپاهان
شد بوی و بها از همه بوئی و بهایی،
منوچهری
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از توئی
تصویر توئی
از درختان جنگلی که در جنگل های مرطوب می روید و بلندیش به چهار متر می رسد، برگ هایش تلخ و قابض است، برگ و پوست آن به سبب قابض بودن به شکل مرهم یا شیاف در بواسیر به کار می رود
دمیر آغاجی، انجیلی، آسوندار، انچیلو، انجیلو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بومی
تصویر بومی
محلی مثلاً گیاهان بومی، کسی که در زادگاه خود زندگی می کند
فرهنگ فارسی عمید
قصبه مرکز بخش بوئین، تابع شهرستان قزوین، دارای 2235 تن سکنه است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
بوویس، شمشاد، (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
منسوب به لبو. لبویی. لبوفروش
لغت نامه دهخدا
گیاهی است از تیره قلقاس ها و از راسته تک لپه ییها که در باتلاقها میروید و دارای ساقه زیرزمینی است. برگهایش طویل ومتناوبند. گلهایش بصورت دو قسمت جداگانه در انتهای ساقه قرار میگیرند. قسمت انتهایی مخروطی شکل و شامل گلهای نر است و قسمت زیرین آن که بلافاصله زیر قسمت قبلی قرار دارد استوانه یی شکل است وگلهای ماده را تشکیل میدهد. استوانه ای که تشکیل دهنده گلهای ماده است برنگ قهوه یی تیره میباشد. در حدود 10 گونه از این گیاه شناخته شده که در سراسر مناطق باتلاقهای کره زمین میرویند. گلهای ماده این گیاه پس از آمیزش دانه های بسیار میسازند که لابلای آنها رشته های پنبه مانند بسیار نازک بهم فشرده قرار دارد و چون خشک شود استوانه ماده متلاشی شده رشته های سفید پنبه مانند و دانه ها بوسیله باد متفرق و پراکنده میشوند. از رشته های پنبه مانند این گیاه جهت تهیه نوعی ساروج در بنایی نیز استفاده میکنند روخ لوخ لخ رخ بردی حفا بوط طیفی
فرهنگ لغت هوشیار
شاشی گمیزی پیشابی آنچه که مربوط بپیشاب است آنچه از ادرار بدست آید آلوده بادرار منسوب بادرار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوصی
تصویر بوصی
پارسی تازی شده بوزی گونه از کرجی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوشی
تصویر بوشی
ناکس فرومایه درویش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوری
تصویر بوری
عمل بور شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوحی
تصویر بوحی
به گونه رمن افتاده برزمین
فرهنگ لغت هوشیار
دوم شخص مفرد مضارع از گفتن، قید شک وتردید وظن گوییا پنداری: خورشید و نور صبح بچشمم چنان نمود گویی بشست یار رخ خود بخون من. (پیغوملک) یا تو گویی. دوم شخص مفرد مضارع از گفتن، قید شک و تردید، در ترکیب بمعنی گفتن آید: آفرین گویی اغراق گویی پر گویی دعا گویی لطیفه گویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بومی
تصویر بومی
منسوب به شهر و بلاد، اهل محل، اهل ناحیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بومی
تصویر بومی
منسوب به بوم، اهل محل، اهل ناحیه، محلی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بومی
تصویر بومی
محلی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بومی
تصویر بومی
Endemic, Indigenous, Native, Natively
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بومی
تصویر بومی
endémique, indigène, natif, de façon native
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بومی
تصویر بومی
endemik, yerli, yerel olarak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از بومی
تصویر بومی
고유한 , 토착의 , 본질적으로
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از بومی
تصویر بومی
固有の , 土着の , ネイティブに
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از بومی
تصویر بومی
אנדמי , ילידי , באופן ילידי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از بومی
تصویر بومی
स्थानिक , स्वदेशी , आदिवासी , स्वदेशी रूप से
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از بومی
تصویر بومی
endemik, pribumi, asli, secara asli
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بومی
تصویر بومی
พื้นเมือง , พื้นเมือง , พื้นเมือง , อย่างเป็นธรรมชาติ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بومی
تصویر بومی
эндемичный , коренной , на родном языке
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بومی
تصویر بومی
endemisch, inheems
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بومی
تصویر بومی
endémico, indígena, nativo, nativamente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بومی
تصویر بومی
endemico, indigeno, nativo, nativamente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بومی
تصویر بومی
endêmico, indígena, nativo, nativamente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بومی
تصویر بومی
地方性的 , 本土的 , 本地地
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بومی
تصویر بومی
endemiczny, rdzenni, rodzimy, rodzimie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بومی
تصویر بومی
ендемічний , корінний , рідною мовою
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بومی
تصویر بومی
endemisch, einheimisch, nativ
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بومی
تصویر بومی
asili, kiasili
دیکشنری فارسی به سواحیلی