جدول جو
جدول جو

معنی بهیه - جستجوی لغت در جدول جو

بهیه
تابان، درخشان
تصویری از بهیه
تصویر بهیه
فرهنگ فارسی عمید
بهیه
(بَ هی یَ)
تأنیث بهی. (آنندراج). مؤنث بهی، یقال امراءه بهیه. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
بهیه
روشن و تابان
تصویری از بهیه
تصویر بهیه
فرهنگ لغت هوشیار
بهیه
((بِ یَّ))
روشن، تابان، نیکو، زیبا
تصویری از بهیه
تصویر بهیه
فرهنگ فارسی معین
بهیه
تابان، روشن، فاخر، شکوهمند
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بسیه
تصویر بسیه
(پسرانه)
کافی (نگارش کردی: بهسیه)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بهینه
تصویر بهینه
(دخترانه)
بهترین، خوبترین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بویه
تصویر بویه
(دخترانه)
آرزو
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بهین
تصویر بهین
(دخترانه)
مرکب از بهین (بهترین) + آفرین (آفریننده)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بهیز
تصویر بهیز
(پسرانه)
نیرومند (نگارش کردی: بههز)
فرهنگ نامهای ایرانی
(اِ تِ)
فراخ ساختن خانه را. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(مُ بَهَْ هی یَ)
تأنیث مبهی. ج، مبهیات. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- ادویۀ مبهیه، داروهایی که برای تقویت باه بکار برند. و رجوع به مبهی و مبهیات شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از بهیت
تصویر بهیت
هاژ گیج
فرهنگ لغت هوشیار
خرد ستور: بره بزغاله گوساله سیاشب شب های بی ماه خر سنگ، کار دشوار، یل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهیج
تصویر بهیج
شادمان، خوب، نیکو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهیر
تصویر بهیر
هندی بازاریان لشکر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهیره
تصویر بهیره
گران کابین، آزاده، کوته بالا: در زنان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهیم
تصویر بهیم
سیاه و تاریک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهیمه
تصویر بهیمه
حیوان چهار پا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهین
تصویر بهین
خوب نیکو، برگزیده منتخب، بهترین، گزیده ترین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهینه
تصویر بهینه
گزیده و انتخاب شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنیه
تصویر بنیه
فطرت، نهاد، وجود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بغیه
تصویر بغیه
دلخواه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بخیه
تصویر بخیه
شکاف جامه ای که دوخته شود، دوخت دراز و طولانی، شلال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بقیه
تصویر بقیه
بازمانده، بقیه چیزی، مانده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلیه
تصویر بلیه
رنج، مصیبت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بریه
تصویر بریه
آفریدگان، آفریده، خلق
فرهنگ لغت هوشیار
مبهیه در فارسی مونث مبهی: ور نفزا مونث مبهی جمع مبهیات. یا ادویه مبهیه. ادویه ای که استعمال آنها موجب تقویت قوه باه شود
فرهنگ لغت هوشیار
نفرین دستکش چرمی که میرشکاران بر دست کنند و بدان باز و چرغ و غیره را بر دست گیرند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنیه
تصویر بنیه
شالوده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بقیه
تصویر بقیه
مانده، دیگر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بویه
تصویر بویه
نفحه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بهره
تصویر بهره
سهمیه، فیض، سهم، فایده، نفع
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بهینه
تصویر بهینه
اپتیمام
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تهیه
تصویر تهیه
آمایش، بسیجیدن
فرهنگ واژه فارسی سره