- بهیه
- روشن و تابان
معنی بهیه - جستجوی لغت در جدول جو
- بهیه ((بِ یَّ))
- روشن، تابان، نیکو، زیبا
- بهیه
- تابان، درخشان
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مبهیه در فارسی مونث مبهی: ور نفزا مونث مبهی جمع مبهیات. یا ادویه مبهیه. ادویه ای که استعمال آنها موجب تقویت قوه باه شود
آمایش، بسیجیدن
اپتیمام
سهمیه، فیض، سهم، فایده، نفع
نفحه
آفریدگان، آفریده، خلق
رنج، مصیبت
دلخواه
بازمانده، بقیه چیزی، مانده
شکاف جامه ای که دوخته شود، دوخت دراز و طولانی، شلال
شالوده
مانده، دیگر
فطرت، نهاد، وجود
گزیده و انتخاب شده
خوب نیکو، برگزیده منتخب، بهترین، گزیده ترین
حیوان چهار پا
سیاه و تاریک
گران کابین، آزاده، کوته بالا: در زنان
هندی بازاریان لشکر
شادمان، خوب، نیکو
هاژ گیج
خرد ستور: بره بزغاله گوساله سیاشب شب های بی ماه خر سنگ، کار دشوار، یل
نفرین دستکش چرمی که میرشکاران بر دست کنند و بدان باز و چرغ و غیره را بر دست گیرند
حظ و قسمت، نصیب
امیدواری، آرزومندی
نظم و ترتیب، آماده ساختن، تدارک و بسیج و آمادگی
مصیبت، پیشامد بد، رنج