جدول جو
جدول جو

معنی بهوتی - جستجوی لغت در جدول جو

بهوتی(بَ)
منصور بن یونس بن صلاح الدین بن حسن بن احمد بن علی بن ادریس بهوتی حنبلی. از شیوخ حنابله و مردی عالم و عاقل و متبحر در علوم دینی بود و بیشتر اوقات خود را صرف نوشتن مسائل فقهی میکرد و شبهای جمعه مجمعی جهت بحث و گفتگو در منزل خود ترتیب داده بود. او راست: 1- الروض المربع. 2- کشاف القناع عن الاقناع. وی در سال 1051 هجری قمری به مصر درگذشت. (معجم المطبوعات). رجوع به اعلام زرکلی ج 1 ص 159 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بهشتی
تصویر بهشتی
مربوط به بهشت، کنایه از مورد پسند، برای مثال خیز ای بت بهشتی آن جام می بیار / کاردیبهشت کرد جهان را بهشت وار (عمعق - ۱۶۲)اهل بهشت مثلاً حوری بهشتی، نیکوکار، نوعی انگور
فرهنگ فارسی عمید
(بِ هَِ)
مولانا بهشتی. از ولایت حصار است. و جهت تحصیل علوم به هری آمد، و طبعی خوب داشت و خلق و خلقی مرغوب، و بالجمله بهشتی خلقتی بود. این مطلع از او است:
هنگام عیدو موسم گلها شگفتن است
ساقی بیار باده چه حاجت به گفتن است
(مجالس النفایس ص 251) ، شباب بهکل، جوانی تازه و تر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
مرکز دهستان سرمشک از بخش ساردوئیۀ شهرستان جیرفت، دارای 140 تن سکنه، آب آن از رودخانه و محصول عمده اش غله و حبوب است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
بسیار دروغ باف. ج، بهت، بهوت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَهَْ وَ)
آزمند جماع، مطیع خواهش نفس. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بِ قُوْ وَ)
بالقوه بودن: پس هر چیزی اول از بقوتی به این روی خالی نه اند. (دانشنامۀ علایی الهیات ص 115 از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(بِ هَِ)
منسوب به بهشت. (انجمن آرا) (آنندراج) (ناظم الاطباء) :
ای باز بهشتی سپید باز
وز سیم بهشتیت زنگله.
خسروی.
درافکند ای صنم ابر بهشتی
چمن را خلعت اردیبهشتی.
دقیقی.
چون درآمد در آن بهشتی کاخ
شد دلش چون در بهشت فراخ.
نظامی.
لغت نامه دهخدا
ابن حسن بن احمد فقیه ازهری مصری ملقب به صالح بهوتی. مولد وی به قاهره بود و بسال 1121 هجری قمری بدانجا درگذشت. او راست: ’الفیه در فرائض’ که جامع فتاوی مذاهب چهارگانه است و او راست ’الفیه’ای دیگر در فقه شافعی و ’نظم کافی’ و تعلیقات و حواشی و منظومه ای نیز دارد که در آن ضعفی است. (الاعلام زرکلی ص 424)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مبهوتی
تصویر مبهوتی
در تازی نیامده هرگی هاژی سرگشتگی مبهوت بودن حیرانی حیرت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شهوتی
تصویر شهوتی
منسوب به شهوت، کسی که آزمند به جماع باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهشتی
تصویر بهشتی
اهل بهشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بقوتی
تصویر بقوتی
بالقوه بودن: (پس هر چیزی اول از بقوتی باین روی خالی نه اند)
فرهنگ لغت هوشیار
مربوط به بهشت، اهل بهشت، جنت مکان، خلدآشیان
متضاد: دوزخی، دوزخ نشین، دل پذیر، خوشایند
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بوالهوسی، حشری، شبق، هواپرستی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سوختی؟ واژه ی پرسش از مصدر سوختن، اسم مفعول سوختن، سوخته شده
فرهنگ گویش مازندرانی
گفتن
فرهنگ گویش مازندرانی