- بهمه(بَ مَ)
ستور ریزه مانند بره و بزغاله و گوساله. ج، بهم، بهم، بهام. جج، بهامات. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بچۀ گوسفند نر و ماده و اول بچه که گوسفند بزاید. (مهذب الاسماء). بچۀ گوسفند چون از مادر بر زمین افتد اگر از میش باشد و اگر بز و اگر از نر باشد و اگر از ماده آنرا سخله و بهمه گویند. (تاریخ قم ص 187)
