جدول جو
جدول جو

معنی بهلول - جستجوی لغت در جدول جو

بهلول
(پسرانه)
از عاقلان دیوانه نما در زمان هارون الرشید که هارون و خلفای دیگر از او تقاضای موعظه می کردند
تصویری از بهلول
تصویر بهلول
فرهنگ نامهای ایرانی
بهلول
(بُ)
ابووهیب بهلول بن عمرو الصیرفی کوفی معروف به بهلول مجنون. وی در حدود 190 ه. ق. درگذشت. وی از عقلاء مجانین خوانده شده و دارای کلام شیرین است و سخنان وی از نوادر خوانده شده است. (از معجم المطبوعات). نام عارفی است مشهور. (غیاث) (آنندراج). نام مردی معروف. (منتهی الارب) :
چه خوش گفت بهلول فرخنده خوی
چو بگذشت برعارفی جنگجوی.
سعدی.
من ازکجا و نصیحت کنان بیهده گوی
حکیم را نرسد کدخدایی بهلول.
سعدی، اعمال غیرارادی و خلاف عقل کردن. خود رانگاه نتوان داشتن: و تأدیب این تأدی و بی حرمتی و تعریک این جنایت و بی خویشتنی که کرد بحد اعتبار رسانید. (سندبادنامه ص 77)
لغت نامه دهخدا
بهلول
(بُ)
مرد خنده رو. (غیاث). مرد خندان رو. (آنندراج). نیکوروی. (مهذب الاسماء). بسیارخنده. (از اقرب الموارد). مرد بسیارخند. (منتهی الارب). مرد بسیارخنده. (ناظم الاطباء). مرد خنده رو. (فرهنگ فارسی معین).
لغت نامه دهخدا
بهلول
مرد خنده رو، نیکو روی
تصویری از بهلول
تصویر بهلول
فرهنگ لغت هوشیار
بهلول
((بُ))
مرد خنده رو، نیکوکار، بزرگ طایفه
تصویری از بهلول
تصویر بهلول
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بَ)
دهی از دهستان جاوید است که در بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون واقع است و 344 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(دُمِ زُلْ بُ)
یکی از فصحای عرب بود از اوست: کتاب النوادر و المصادر. (از الفهرست ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان در بقاضی بخش حومه شهرستان نیشابور واقع در 18 هزارگزی جنوب نیشابور. ناحیه ایست جلگه و دارای آب و هوای معتدل، و 196 تن سکنه. آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات است. اهالی به زراعت اشتغال دارند. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
دهی از دهستان سرولایت بخش سرولایت شهرستان نیشابور. 13 هزارگزی جنوب چکنۀ بالا. دامنه، معتدل. سکنۀ آن 208 تن، شیعه و آب آن از قنات و محصول آنجا غلات، تریاک و شغل اهالی زراعت و کرباس بافی است. راه ماشین رو دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ بُ)
حسن بن بهلول. رسالۀ جغرافی سرافیون را ترجمه کرده و ابن ابی اصیبعه گوید مترجم کنّاش هم اوست
لغت نامه دهخدا
(بُ لیِ فَ عَ)
طایفه ای از طوایف قشقائی. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 81)
لغت نامه دهخدا
(بُ قَ رَ بَ)
طایفه ای از طوایف قشقایی. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 81)
لغت نامه دهخدا
(هََ سَ)
دهی است از بخش مرکزی شهرستان ساوه که 238 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه و محصول عمده اش غله، انار، انجیر و پنبه و کاردستی مردم بافتن گلیم و جاجیم است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(اِطِ)
نجات یافتن و رستگار شدن. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(بُ / بِ)
بقیۀ مودت. (منتهی الارب). بلّه. رجوع به بله شود.
لغت نامه دهخدا
(ذُ)
نامی است از نامهای مردان عرب
لغت نامه دهخدا
(ذُ)
نام کوهی است سیاه. و اصمعی آرد:
اذا جبل الذهلول زال کانه
من البعد زنجی علیه جوالق.
، نام موضعی است که آنرا معدن الشجرتین نیز گویند
لغت نامه دهخدا
(ذُ)
اسپ نیکورو. (منتهی الارب). اسب نیک رو. (مهذب الاسماء). جواد از خیل
لغت نامه دهخدا
(کُ)
نیک خندنده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بسیار خندنده. (از اقرب الموارد) ، جوانمرد کریم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). کریم. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(زُ)
لغزان و تابان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). املس. ج، زهالیل. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(اُ)
ناچیز. باطل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) شود
لغت نامه دهخدا
آب اندک، (ناظم الاطباء)، کمی از آب، (از اقرب الموارد)، ما فی البئر بالول، ای شی ٔ من الماء، قطرۀ آبی در چاه نیست، (از اقرب الموارد)، بیگانه، در الجزایر ’برانی ها’ اقوام عرب و قبایلی هستند که به شهرها آیند و برای صنایع خود تمرین های فوری و کوتاه مدت کنند، بیگانه، نفی بلد شده، کسانی که خارج از قصر پذیرایی میشوند، خارجی: امورالبرانیه، امور خارجی، در تداول، صاحب منصبی که خارج از دربار جای دارد و به شخص پادشاه یا فرمانروا بستگی ندارد، دورافتاده: ارض برانیه، سرزمینی که از قسمت مسکونی دور افتاده باشد، (از دزی ج 1 ص 62)
لغت نامه دهخدا
(ضَحْ حا)
ابن بهلول الفقیمی. محدث است. (الموشح ص 106). با استفاده از علم حدیث، محدثان در تاریخ اسلام به تدریج قواعدی برای بررسی صحت روایت ها تدوین کردند. این افراد به عنوان نگهبانان سنت نبوی، همواره در تلاش بودند تا احادیث پیامبر اسلام و اهل بیت را با دقت تمام از تحریف های احتمالی محافظت کنند. وجود این محدثان باعث شد که منابع حدیثی معتبر همچون ’صحیح بخاری’ و ’صحیح مسلم’ به منابعی معتبر در دنیای اسلام تبدیل شوند.
لغت نامه دهخدا
تصویری از بلول
تصویر بلول
نجات یافتن و رستگار شدن، سرد و نمناک شدن باد، در آویختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زهلول
تصویر زهلول
لغزان نرم تابان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذهلول
تصویر ذهلول
اسپ نیک رو، مرد نیک مرد خوب
فرهنگ لغت هوشیار
هوای به هم خورده و ابری، آدم آشفته و ژولیده
فرهنگ گویش مازندرانی