جدول جو
جدول جو

معنی بهرکر - جستجوی لغت در جدول جو

بهرکر
دیگ بزرگ مسی یا مفرغی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بهرک
تصویر بهرک
پوست کف دست یا پا که از بسیاری کار کردن سفت و سخت شده باشد، پینه
چرک، مادۀ سفید رنگی که از دمل و زخم بیرون می آید و مرکب از مایع سلول های مرده، باکتری ها و گلبول های سفید است، رم، ریم، سیم، سخ، شخ، وسخ، پیخ، پژ، فژ، کورس، کرس، کرسه، هو، هبر، بخجد، خاز، درن، قیح، کلچ، کلخج، کلنج
فرهنگ فارسی عمید
(بَ رَ / رِ وَ)
بهره ور: هرکه طاعت شعار و دثار خویش کند از ثمرات دنیا و عقبی بهرور گردد. (کلیله و دمنه). و رجوع به بهره ور شود
لغت نامه دهخدا
(بَ کَ)
نیکبختی. (ناظم الاطباء). در کتب دیگر دیده نشد
لغت نامه دهخدا
(بَ رَ)
پوست دست و پا و اعضا که بسبب کار کردن سخت شده و پینه بسته باشد. (برهان) (آنندراج). پوست اعضا که بسبب کثرت کار سخت شده باشد و پینه نیز گویند. (رشیدی). پوست دست و پا و دیگر اعضابود که بسبب کثرت کار سخت شده باشد و آنرا پینه نیزخوانند. (جهانگیری). پوست دست و پا و سایر اعضاء که بواسطۀ کار کردن سخت شده و پینه بسته باشد. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
پوست کف دست یا پا که بسبب بسیاری کار کردن سفت و سخت شده پینه پرگاله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهرک
تصویر بهرک
((بَ رَ))
پینه دست یا پا
فرهنگ فارسی معین
دیگ بزرگ با ظرفیت های مختلف چهارمنه و پنج منه و بیشتر، پلاتنچه
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی در آمل
فرهنگ گویش مازندرانی