جدول جو
جدول جو

معنی بهرزام - جستجوی لغت در جدول جو

بهرزام(بَ هََ)
نام فرشته ای موکل بر سنگهای قیمتی و جواهرات. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شهرزاد
تصویر شهرزاد
(پسرانه)
شهزاد، شاهزاده، زاده شهر، نام دختری زیبا که داستانهای هزار و یک شب از زبان او نقل شده است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از برزام
تصویر برزام
(پسرانه)
نام جد مانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بهرام
تصویر بهرام
(پسرانه)
پیروز، فاتح، ایزد پیروزی درآئین زردشت، لقب برخی از پادشاهان ساسانی، نام ستاره مریخ، نام روز بیستم از هر ماه شمسی در ایران قدیم، نام فرشته موکل بر مسافران و روز بهرام، نام چندتن از شخصیتهای شاهنامه از جمله نام یکی از فرزندان گودرز گشواد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بهرامه
تصویر بهرامه
(دخترانه)
ابریشم، بیدمشک
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از باهرام
تصویر باهرام
(پسرانه)
پیروز، فاتح، ایزد پیروزی درآئین زردشت، لقب برخی از پادشاهان ساسانی، نام ستاره مریخ، نام روز بیستم از هر ماه شمسی در ایران قدیم، نام فرشته موکل بر مسافران و روز بهرام، نام چندتن از شخصیتهای شاهنامه از جمله نام یکی از فرزندان گودرز گشواد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مهرزاد
تصویر مهرزاد
(دخترانه و پسرانه)
نوزاد آفتاب، زاده خورشید
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از چهرزاد
تصویر چهرزاد
(دخترانه)
نام هما دختر بهمن که سی سال پادشاهی کرد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بهرامه
تصویر بهرامه
ابریشم، تاری بسیار نازک و محکم که از باز کردن پیلۀ کرم ابریشم تهیه می شود و در صنایع نساجی و تهیۀ تار بعضی از سازهای موسیقی به کار می رود، بریشم، دمسق، سیلک، پناغ، دمسه، قزّ، کناغ، حریر، کج
جامۀ سبز
بیدمشک، درختی شبیه درخت بید با پوست صاف و برجستگی های تیز در زیر آن، از شکوفه های معطر آن که همین بیدمشک نام دارد عرقی بنام شربت عرق بیدمشک تهیه میشود که ملیّن و مقوی قلب و معده است، بهرامج، گربه بید، گربکو، بیدموش، مشک بید، پله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بهرامن
تصویر بهرامن
بهرمان، پارچۀ ابریشمی رنگارنگ
در علم زیست شناسی کاجیره
سرخاب، گرد یا مادۀ سرخ رنگی که زنان به گونه های خود می مالند، گلگونه، غازه، غنج، غنجر، غنجار، غنجاره، گنجار، آلگونه، آلغونه، بلغونه، غلغونه، گلگونه، گلغونه، ولغونه، لغونه، والگونه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از به زعم
تصویر به زعم
به گمان، به پندار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بهرام
تصویر بهرام
مریخ، روز بیستم از هر ماه خورشیدی، برای مثال ای روی تو به خوبی افزون ز مهر و ماه / بهرام روز بادۀ بهرام رنگ خواه (مسعودسعد - ۵۴۹)، در ایران باستان، فرشتۀ موکل بر مسافران
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بهرمان
تصویر بهرمان
یاقوت سرخ، برای مثال نور مه از خار کند سرخ گل / قرص خور از سنگ کند بهرمان (خاقانی - ۳۴۴)، پارچۀ ابریشمی رنگین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بهرامج
تصویر بهرامج
بیدمشک، درختی شبیه درخت بید با پوست صاف و برجستگی های تیز در زیر آن، از شکوفه های معطر آن که همین بیدمشک نام دارد عرقی بنام شربت عرق بیدمشک تهیه میشود که ملیّن و مقوی قلب و معده است، گربکو، بهرامه، مشک بید، پله، گربه بید، بیدموش
فرهنگ فارسی عمید
(بَ رِ)
دهی از دهستان نوق است که در شهرستان رفسنجان واقع است. دارای 300 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8) ، شرکت. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(بَ رَ)
بهرامن است که یاقوت سرخ باشد. (برهان) (از آنندراج). یاقوت سرخ گرانمایه. (فرهنگ اسدی) (اوبهی). یاقوت سرخ. (جهانگیری) (غیاث) (صحاح الفرس). یاقوت. (فهرست مخزن الادویه). سنگ نفیسی است که قرمزرنگ میباشد. (قاموس کتاب مقدس) :
در وصف تو شکل بهرمان سازم
وز تو نقش بهرمان بندم.
مسعودسعد.
و آن کمر کز تاب لعل و آب یاقوتش شدی
آب گردون آتش و نیلوفر او بهرمان.
امامی هروی.
نور مه از خاک کند سرخ گل
قرص خور از سنگ کند بهرمان.
خاقانی.
گفتی زبرجد گونۀ عقیق گرفته بود و یا پولاد برنگ مرجان و بهرمان گشت. (تاج المآثر).
آن آب نیلگون که ز عکسش گمان بری
مالیده قرطه ای است ز پیروزه بهرمان.
(از تاج المآثر).
از... و یاقوتها بهرمان و عقایل در و مرجان. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 ص 237).
تا بود خورشید و مه برگر زمان
تا بود در کان عقیق و بهرمان
پیش تیغ خسرو گیتی بود
کوه خارا بر مثال بهرمان.
شمس فخری.
هست یاقوت بهرمان پرهیخت
ادب آمد که دیو از او بگریخت.
(صاحب فرهنگ یادداشت بخط مؤلف).
، آنکه سود و فایده می برد. (ناظم الاطباء). کسی که سود می برد. (فرهنگ فارسی معین) ، بهره دار و شریک. (ناظم الاطباء). شریک. سهیم. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
منسوب به بهرام. رجوع به بهرامی شود، سود دادن. فائده دادن
لغت نامه دهخدا
(بَ)
ابوالحسن علی سرخسی. از شاعران عصر اول غزنوی است او در علوم ادبی ماهر و معروف به ود. او راست: ’غایهالعروضین’ یا ’غایهالعروضیین’. ’کنزالقافیه’ و ’خجسته نامه’... وفاتش ظاهراً در اوایل قرن پنجم اتفاق افتاده است. (از فرهنگ فارسی معین). و رجوع به ابوالحسن بهرامی در همین لغت نامه و مجمع الفصحا ج 1 ص 173 و حاشیۀ چهارمقالۀ عروضی و لباب الالباب ج 2 ص 55 و 57 شود
لغت نامه دهخدا
(بَ مَ / مِ)
جامۀ سبز. (برهان). جامۀ سبز و بهرامج معرب بهرامه است. (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(بَهَْرْ)
گاوبان باشد. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 404) ، قوم وجوه البهش، یعنی سیاه روی زشت. (منتهی الارب) (ازاقرب الموارد). گروه سیاه روی زشت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بَ مَ)
نوعی از یاقوت سرخ باشد. (برهان). یاقوت سرخ باشد و آنرا بهرمان نیز گویند. (آنندراج). یاقوت. (رشیدی). رجوع به بهرامج شود، برداشتن حاصل زراعت، سهم گرفتن، عمل بفروش رساندن محصول کارخانه یا معدن. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
نام فرشته ای است که پروردگار گوهر لعل باشد و بعربی پروردگار را رب النوع خوانند و لعل معرب است. و اصل آن بفارسی لال است. (انجمن آرا). از برساخته های فرقۀ آذر کیوان است. رجوع به فرهنگ لغات دساتیر ص 237 شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
نام روز بیستم از هر ماه شمسی. (برهان) (آنندراج) (غیاث) (رشیدی) (انجمن آرا) (جهانگیری) :
نگه دار از ماه بهرام روز
برو تا در مرو گیتی فروز.
فردوسی.
همی بود تا روز بهرام بود
که بهرام را آن نه پدرام بود.
فردوسی.
ای روی تو بخوبی افزون ز مهر و ماه
بهرام روز باده و بهرام رنگ خواه.
مسعود.
لغت نامه دهخدا
(بَ)
وهرام (پهلوی). بهرام یا وهرام نام چند تن از شاهان ساسانی است. (فرهنگ فارسی معین) ، چیزی را از خوف عشار و جز آن از راه غیرمسلوک آوردن. منه حدیث الحجاج انه اتی بجراب لؤلؤ بهرج، ای عدل به عن الطریق المسلوک. (منتهی الارب) (از آنندراج). قاچاق کردن. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(نَ رِ)
نام فرشته ای است که رب النوع یاقوت است. (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اهتزام
تصویر اهتزام
پیچیدن، شکستن، شکاندن، فرو آویختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهرامج
تصویر بهرامج
پارسی تازی شده بهرامه بید مشک از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهرامن
تصویر بهرامن
پارچه ابریشمی رنگارنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهرام
تصویر بهرام
نام روز بیستم از هرماه شمسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بارعام
تصویر بارعام
((رِ))
اجازه ورود به همگان برای حضور در برابر شاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بهرمان
تصویر بهرمان
((بَ رَ))
نوعی یاقوت سرخ، پارچه ابریشمین رنگین، بهرمن
فرهنگ فارسی معین
((بَ))
در آیین زردشتی یکی از ایزدان است وی یار ایزدمهر و پاسبان عهد و پیمان و موکل به روز بیستم هر ماه شمسی (موسوم به بهرام) است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بهرام
تصویر بهرام
مریخ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از به زعم
تصویر به زعم
به باور
فرهنگ واژه فارسی سره