جدول جو
جدول جو

معنی بهث - جستجوی لغت در جدول جو

بهث(اِ عِ)
پیش آمدن کسی را به گشاده رویی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بهی
تصویر بهی
(دخترانه)
به (میوه)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بهک
تصویر بهک
(پسرانه)
نام موبد موبدان در زمان شاپور دوم پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بها
تصویر بها
(پسرانه)
درخشندگی، روشنی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بها
تصویر بها
قیمت، ارزش، نرخ
روشنی، درخشندگی، رونق، زیبایی، نیکویی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بهش
تصویر بهش
مقل، صمغ درختی به همین نام با طعمی تلخ که مصرف دارویی دارد، خشل، مقل ازرق، مقل مکی، مقل عربی، مقل یهود، وقل، وقل، راحة الاسد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بهت
تصویر بهت
دهشت زده شدن، خاموش و متحیر ماندن، حیرت، دهشت، شگفتی آمیخته به سکوت، در علم روانشناسی گیجی و کاهش هشیاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بهک
تصویر بهک
بهق، نوعی لکه که بر روی پوست بدن پیدا می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بهق
تصویر بهق
نوعی لکه که بر روی پوست بدن پیدا می شود
بهق سفید: در پزشکی نوعی بهق که طی آن قسمتی از پوست بدن سیاه می شود و اگر با انگشت فشار بدهند به رنگ سرخ درمی آید و برجستگی های بسیار ریز در زیر انگشت احساس می گردد، اما کرک هایی که روی پوست قرار گرفته تغییر رنگ نمی دهد
بهق سفید: در پزشکی نوعی بهق که طی آن قسمتی از پوست بدن اندکی سفید می شود اما کرک های سیاه یا خرمایی وجود دارد و برجستگی های ریز در زیر انگشت احساس می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بهر
تصویر بهر
برای، به سبب، به جهت مثلاً بهر خدا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بهی
تصویر بهی
خوبی، نیکویی، سلامت، سعادت
به، درختی شبیه سیب با برگ های کرک دار، میوۀ زرد رنگ و آب دار این درخت که برای تهیۀ مربا به کار می رود و تخم آن نیز مصرف دارویی دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بهو
تصویر بهو
ایوان، کوشک، بالاخانه، جلوخان، خانه ای که در جلو اتاق ها می سازند برای پذیرایی مهمانان
فرهنگ فارسی عمید
(بُ ثی ی)
منسوب به بهثه است که بطنی است از قیس غیلان. (لباب الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(بُ ثَ)
گاو وحشی. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بهن
تصویر بهن
شادان و فرحناک شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهج
تصویر بهج
شادمان شادی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بعث
تصویر بعث
فرستادن کسی را بتنهائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بحث
تصویر بحث
باز پرسی کردن، تفتیش، کاوش، شدت طلب، تفحص، کافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهی
تصویر بهی
نیکوئی و خوبی، خوشی و بهتری
فرهنگ لغت هوشیار
روشنی، زیبایی شکوه فر، چشم انداز دل انگیز، نام زنی، ماده که دوشنده را رام باشد روشنی درخشندگی رونق، زیبایی نیکویی، زینت آرایش، عظمت کمال، فر شکوه فره، قیمت هر چیز، ارزش، نرخ شب بوی زرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوث
تصویر بوث
بحث کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهم
تصویر بهم
با هم، همراه، جمعاً، با یکدیگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهت
تصویر بهت
حیران کردن، سرگشته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهر
تصویر بهر
نصیب، قسمت، بهره، حظ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهز
تصویر بهز
راندن دور کردن: به درشتی چیرگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهس
تصویر بهس
دلیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهص
تصویر بهص
تشنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهط
تصویر بهط
هندی تازی گشته بهت شیر برنج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهو
تصویر بهو
صفه، ایوان، کوشک، بالاخانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهک
تصویر بهک
مرضی است که در آن پوست بدن آدمی سفید شود بهق
فرهنگ لغت هوشیار
نفرین کردن، اندک و آسان ناچیز دوم شخص مفرد امر حاضر از هلیدن بگذار، آنکه بدهی خود را پرداخته یا حساب خویش را واریز کرده و مدیون نیست
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی شده بهک: بیماری پوستی پوست سپید می شود سر چپ خالها و نقطه های سیاه و سفید روی بدن لک و پیس کک مک بهک. توضیح در بعضی کتب بهق را مرادف بالکه های حاصل از مرض جذام دانسته اند ولی بطور کلی منظوراز بهق لک و پیس های روی بدن است و حتی لکه های ناشی از برص را هم بهق گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بحث
تصویر بحث
جستار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بها
تصویر بها
قیمت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بهت
تصویر بهت
گیجی
فرهنگ واژه فارسی سره