جدول جو
جدول جو

معنی بهک

بهک
بهق، نوعی لکه که بر روی پوست بدن پیدا می شود
تصویری از بهک
تصویر بهک
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با بهک

بهک

بهک
دهی از دهستان بخش باجگیران شهرستان قوچان. 450 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9) ، خراب کردن، پریشان کردن. (آنندراج). آزرده کردن و تصدیع دادن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

بهک

بهک
نام مرضی و علتی است که پوست بدن آدمی سفیدشود و معرب آن بهق است. (برهان) (از آنندراج) (از فرهنگ فارسی معین) (انجمن آرا) (جهانگیری). نکته های سفید یا سیاه که بواسطۀ بلغم رقیق یا سودا بر پوست آدمی پیدا شود و بهق معرب آن و اول را بهق سفید و ثانی را بهق سیاه گویند و چون مطلق ذکر کنند قسم اول مراد باشد بواسطۀ شیوع آن. (رشیدی). پیسی ظاهر پوست آدمی که ’درد’ نیز گویند. (ناظم الاطباء) :
صد لعنت خدای بمروان و بر یزید
کو داشت علت برص و زحمت بهک.
کمال غیاث (از جهانگیری).
و رجوع به بهق شود، خراب و ویران کردن. زیروزبر کردن. زیرورو کردن
لغت نامه دهخدا