- بهاره (دخترانه)
- آورنده بهار، منسوب به بهار، بهاری، متولد شده در بهار
معنی بهاره - جستجوی لغت در جدول جو
- بهاره
- منسوب به بهار بهاری کشت بهاره. (مقابل کشت پاییزه)، گندم و غلات دیگر که در فصل بهار کارند
- بهاره
- بهاری مثلاً لباس پاییزه، ویژگی زراعتی که حاصل آن در فصل بهار به دست می آید، ویژگی محصول کشاورزی کاشته شده در بهار مثلاً کشت پاییزه
- بهاره ((بَ رِ))
- کشت و زراعتی که در فصل بهار انجام می شود، شکوفه درخت به ویژه مرکبات
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دستاویز
ایوان
بینایی، بینادلی، گونه ای خوراک
مسرور شدن بچیزی، شاد شدن وشاد کردن
قسمی از قایق بزرگ
دخترگی دوشیزگی ناسفتگی دخت مهری
بوته
مونث باهر و کشتی، گوش خر گیاه مو نث باهر
گران کابین، آزاده، کوته بالا: در زنان
زن کوتاه دروغ گفتن چفته بستن
عذر بی جا، دست آویز
منسوب به بهار
منسوب به بهار ربیعی: ابر بهاری. ابری که در فصل بهار در آسمان پدید آید. یا اعتدال بهاری. اعتدال ربیعی. یا باران بهاری. بارانی که در فصل بهار بارد
فصل بهار مقابل تابستانگاه پاییزگاه زمستانگاه
نیکو شدن شاد شدن
از پارسی برزافشان
درخشندگی سپیدی
بلند آوازی اوگ گرفتن آوا، خوشنمایی
به راه، باراه، نیکو، آراسته، مناسب
شعری که در وصف بهار و حالات مربوط به آن سروده می شود
گیاهی که ساقۀ راست و بلند نداشته باشد و شاخه های آن روی زمین بیفتد مانند بوتۀ کدو، خربزه، خیار و مانند آن
جلونک، جلنگ، چلونک، بیاج،
بوته
جلونک، جلنگ، چلونک، بیاج،
بوته
گداخته، پاره پیه پاره مغز، آفتاب پرست
رویه جامه ابره مقابل بطانه (آستر)، ابره رویه جامه، پوشلایه پشتیبان یافتن
جهمرزی، بد کاری، دزدیدن
مهارت در فارسی: هوشناسی آتاوی افزار مندی، فرهختکاری زبر دستی کار دانی
چیزی که مرد ناهار (گرسنه) بخورد (رشیدی) : طعام اندکی که بدان ناشتا کنند: (من دوش بکف داشتم آن زلف همه شب وز دو لب او کرده ام امروز نهاری) توضیح السامی فی الاسامی در معنی الهنه و السلفه و اللهجه (نهاری) را آورده