- بنیاد
- اساس، موسسه
معنی بنیاد - جستجوی لغت در جدول جو
- بنیاد
- پایه، اصل، ریشه
- بنیاد
- بیخ، پایه، اصل، شالوده، پی دیوار
بنیاد کردن: بنا کردن، شالوده ریختن، آغاز کردن، دست به کاری زدن
بنیاد نهادن: شالوده ریختن، بنا کردن، آغاز کردن
- بنیاد ((بُ))
- شالوده، اساس، بیخ، پایه
- بنیاد
- برانداختن خراب کردن، منهدم کردن
- بنیاد
- Foundation
- بنیاد
- основание
- بنیاد
- Stiftung
- بنیاد
- фундамент
- بنیاد
- fundacja
- بنیاد
- fundação
- بنیاد
- fondazione
- بنیاد
- fundación
- بنیاد
- fondation
- بنیاد
- fundering
- بنیاد
- มูลนิธิ
- بنیاد
- بدون تقليلٍ
- بنیاد
- msingi
- بنیاد
- ভিত্তি
- بنیاد
- بنیاد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
اصولی، اساسی
اصلی
Fundamental
фундаментальный
grundlegend
фундаментальний
fundamentalny