جدول جو
جدول جو

معنی بنگش - جستجوی لغت در جدول جو

بنگش
بلع، فرو بردن چیزی از حلق
تصویری از بنگش
تصویر بنگش
فرهنگ فارسی عمید
بنگش(بَ گِ)
نام ولایتی است از ماوراءالنهر و ساکنان آن ملک را نیز بنگش گویند. (آنندراج) (از برهان). نام ملکی است قریب کشمیر و ساکنان آن ملک را نیز بنگش گویند. (غیاث)
لغت نامه دهخدا
بنگش(بَ گِ)
لفظی است که آنرا بعربی بلع میگویند. (برهان) (آنندراج). بلع. (ناظم الاطباء). بلع. فروبردن. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به بنگشتن شود
لغت نامه دهخدا
بنگش
بلع فرو بردن
تصویری از بنگش
تصویر بنگش
فرهنگ لغت هوشیار
بنگش
اعتیاد
تصویری از بنگش
تصویر بنگش
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چنگش
تصویر چنگش
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری تورانی در سپاه خاقان چین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بنفش
تصویر بنفش
(دخترانه)
نگارش کردی: بهنهوش، وهنهوش، نگا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از برگش
تصویر برگش
(پسرانه)
سینی، طبق (نگارش کردی: بهرگهش)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بنگو
تصویر بنگو
اسفرزه، گیاهی بیابانی از خانوادۀ بارهنگ با دانه های ریز قهوه ای رنگ و لعاب دار که مصرف دارویی دارد، اسبغول، اسپرزه، اسپغول، اسپیوش، اسفیوش، بزرقطونا، بشولیون، روف، سابوس، سپیوش، شکم پاره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بندش
تصویر بندش
غنده، هر چیز پیچیده و گلوله شده، پنبۀ زده شده که آن را برای رشتن گلوله کرده باشند، پنبۀ گلوله شده، بندک، بنجک، پنجک، غندش، کندش، پندش، کلن، غند، گل غنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بنگه
تصویر بنگه
بنگاه، خانه، انبار، جای داد و ستد، سازمان، مؤسسه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بنگن
تصویر بنگن
بیل پهن با دستۀ چوبی که ریسمانی به آن می بندند و یک نفر دسته را می گیرد و یک نفر سر ریسمان را و با آن زمین شیار کرده را پل کشی می کنند، پل کش، گراز، بنکن، فه، کتر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بنفش
تصویر بنفش
کبودرنگ، رنگ کبود، ترکیبی از رنگ آبی و سرخ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بنگی
تصویر بنگی
معتاد به استعمال بنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بنفش
تصویر بنفش
نیلگون، کبود رنگ، رنگ گل بنفشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لنگش
تصویر لنگش
عمل لنگیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنگش
تصویر کنگش
شور مشورت
فرهنگ لغت هوشیار
آهنی باشد پهن با دسته ای چوبی که بهر دو طرف آن دو ریسمان بندند. یک شخص دسته آنرا و دیگری ریسمانهارا بگیرد و زمین را بدان هموار کنند، کج بیل باغبانی، قلابی که بدان علف هرزه را از کشتزار بر کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنکش
تصویر بنکش
بلع فرو بردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنگل
تصویر بنگل
بوته و درخت گل، ثمر بوته گل، میوه بن چتلاقوچ چاتلانقوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنگو
تصویر بنگو
اسپغول
فرهنگ لغت هوشیار
منزل مسکن جای باش، جایی که نقد و جنس در آنجا نهند، مقام مرکز مستقر، آبادی ده، سازمان موء سسه، انبار مخزن، صندوق، خیمه خرگاه، چند اول لشکر، اسباب وزیران و ارکان دولت. یا بار و بنگاه. چیزهای قابل حمل مانند چادر و خیمه و دیگر اسباب و لوازم سفر. بانگه آواز نعره، کشیدن آواز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنگی
تصویر بنگی
آنکه عادت بع کشیدن بنگ دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بندش
تصویر بندش
پنبه حلاجی کرده و گلوله ساخته به جهت رشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنفش
تصویر بنفش
((بَ نَ))
کبود رنگ. رنگی غیراصلی که از ترکیب دو رنگ قرمز و آبی به دست آید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بندش
تصویر بندش
((بَ دَ))
پنبه حلاجی کرده و گلوله ساخته به جهت رشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بندش
تصویر بندش
((بُ دَ))
پنبه زده شده و گلوله شده برای رشتن، بندک، بنجک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بنگه
تصویر بنگه
((بَ گَ یا گِ))
آواز، نعره، کشیدن آواز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بنفش
تصویر بنفش
((بَ نَ))
رنگی است فرعی که از ترکیب دو رنگ اصلی قرمز و آبی بدست آید، نوعی از جواهر کریمه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بندش
تصویر بندش
انسداد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بنگی
تصویر بنگی
معتاد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بنفش
تصویر بنفش
Purple, Violet
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بنفش
تصویر بنفش
пурпурный , фиолетовый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بنفش
تصویر بنفش
lila, violett
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بنفش
تصویر بنفش
фіолетовий
دیکشنری فارسی به اوکراینی