جدول جو
جدول جو

معنی بندگی - جستجوی لغت در جدول جو

بندگی
بنده بودن، عبادت، پرستش
تصویری از بندگی
تصویر بندگی
فرهنگ فارسی عمید
بندگی(بَ دَ / دِ)
فعلی که منسوب به بنده باشد و این ترجمه عبودیت است و با لفظ کردن و رسانیدن و کشیدن و بجا آوردن مستعمل است. (آنندراج). اطاعت و انقیاد. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). طاعت. عبادت. رقیت. عبودیت. مملوکیت:
و گر شاهی آسان تر از بندگیست
بدین دانش تو بباید گریست.
فردوسی.
فرزند بدرگاه فرستاد و همی داد
بر بندگی خویش بیکباره گوایی.
منوچهری.
و مردم شهر به طاعت پیش آمدند و دولت عالی را بندگی نمودند. (تاریخ بیهقی). و دیگر اعیان و مقدمان نبشته بودند و طاعت و بندگی نموده. (تاریخ بیهقی). بنده باید از حد بندگی بیرون نرود و خود را بشناسد. (قصص الانبیاء ص 10).
این همه میری و همه بندگی
هست در این قالب گردندگی.
نظامی.
من در ره بندگی کشم بار
تو پایۀ خواجگی نگه دار.
نظامی.
بندگی افکندگی می دان و بس
بندگی این باشد و دیگر هوس.
عطار.
مطرب عشق این زند وقت سماع
بندگی بند و خداوندی صداع.
مولوی.
نیست جز قاعده بی ضرری
از طمع بندگی همچو خودی.
جامی.
لغت نامه دهخدا
بندگی
طاعت، عبادت، عبودیت، مملوکیت، رقیت
تصویری از بندگی
تصویر بندگی
فرهنگ لغت هوشیار
بندگی((بَ دِ))
غلامی، بنده بودن، نوکری، عبودیت، اطاعت، فرمانبرداری
تصویری از بندگی
تصویر بندگی
فرهنگ فارسی معین
بندگی
پرستش، عبودیت، خدمت، خدمتکاری، خدمتگزاری، غلامی، نوکری، اسارت، بردگی، اطاعت، انقیاد
متضاد: ربوبیت، آقایی، آزادی، حریت
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بندوی
تصویر بندوی
(پسرانه)
نام دو تن از شخصیتهای شاهنامه در زمان ساسانیان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گندگی
تصویر گندگی
بدبویی، بوی بد دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ژندگی
تصویر ژندگی
پارگی، کهنگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بردگی
تصویر بردگی
غلامی، بندگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گندگی
تصویر گندگی
گنده بودن، درشتی، ستبری
فرهنگ فارسی عمید
(بَ)
ساروجی که از آهک و پیه و پنبه و یا مو ترتیب دهند و در حمام و حوض جهت منع تراوش آب بکار برند و پیه دارو نیز گویند.
لغت نامه دهخدا
تصویری از زندگی
تصویر زندگی
زندگانی یا زندگی نهانی حیات خفی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گندگی
تصویر گندگی
سطبری، کلفتی، درشتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ژندگی
تصویر ژندگی
پاره گی، کهنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کندگی
تصویر کندگی
حک و قلمزنی، تراشیدگی، کافتگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بردگی
تصویر بردگی
اسارت، غلامی وبندگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بندقی
تصویر بندقی
تفنگچی بند قدار بندقچی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بسندگی
تصویر بسندگی
کفایت کفاف اکتفا، شایستگی سزاواری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برندگی
تصویر برندگی
تیزی، برش، عمل برنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بادگی
تصویر بادگی
بادگیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بردگی
تصویر بردگی
((بَ دِ))
بندگی، غلامی، اسارت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زندگی
تصویر زندگی
((زِ دَ یا دِ))
زنده بودن، زیست، حیات، مدت عمر، وضع مالی، مال و منال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بسندگی
تصویر بسندگی
اکتفا، قناعت، کفایت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بردگی
تصویر بردگی
اسارت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زندگی
تصویر زندگی
Life
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از برندگی
تصویر برندگی
Bluntness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بردگی
تصویر بردگی
Enslavement, Servitude
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بردگی
تصویر بردگی
рабство
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از برندگی
تصویر برندگی
тупость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از زندگی
تصویر زندگی
жизнь
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بردگی
تصویر بردگی
Versklavung, Knechtschaft
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از برندگی
تصویر برندگی
Stumpfheit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از زندگی
تصویر زندگی
Leben
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از برندگی
تصویر برندگی
тупість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بردگی
تصویر بردگی
рабство
دیکشنری فارسی به اوکراینی