- بنانا
- کشیدن، ساختن
معنی بنانا - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

بناغ، نخی که با دوک ریسیده می شود برای مثال همی نسازد با داغ عاشقی صبرم / چنان کجا بنسازد بنانج باز بنانج (شهیدبلخی - شاعران بی دیوان - ۲۸)
جعلی بودن، جعل، تحریف کردن
چارچوب قرار دادن، قاب بندی
نمودار کشیدن، ایجاد نمودار
تجسّم کردن، ایجاد واقعیّت
سفارشی کردن، سفارشی سازی
جدول بندی کردن، یک جدول ایجاد کنید، جداول بندی کردن
ترسیم کردن، طرّاحی، طرح ریزی کردن، طرح زدن
بیگانه کردن، بیگانگی
گله کردن، ساختن پرچم
نهادینه کردن
تیم تشکیل دادن، تیم سازی
تدوین استراتژی کردن، راهبردی کردن
آشیانه کردن، ساختن لانه
ابری کردن، تشکیل ابر
درونی سازی کردن، درونی کردن
ریختن، ساختن آبشار
آسان کردن، ساده کردن، راحت بخشیدن
حباب ساختن، ساختن حباب
بودجه بندی کردن، بودجه بندی
بخار کردن، ایجاد تب
مستقیم کردن، واجد شرایط بودن
دستکاری کردن، خیّاط سازی
شدن، تبدیل شدن، پارچه کردن، تشکیل شدن، بافتن، بافیدن
نجات دادن، ذخیره کردن، صرف کردن
حرفه ای سازی، حرفه ای شدن