سر انگشت. انگشت. بنانه یکی آن. ج، بنانات. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). سرهای انگشت و این جمع بنانهاست. (از بحر الجواهر) (از کشف) (از غیاث اللغات) (آنندراج). بمعنی مفرد نیز آمده. (آنندراج). سر انگشت. (ترجمان القرآن). اصبع. جمع بنانه و آن سر انگشت است یا اطراف آن. (یادداشت مرحوم دهخدا) : این علم را قرارگه و گشتن اندر بنان حجت مأذون است. ناصرخسرو. بحر لؤلو بی خطر با طبع او از بهر آنک چون بنان او بقیمت لؤلؤ شهوار نیست. ناصرخسرو. ز یزدان دان نه از ارکان که کوته دیدگی باشد که خطی کز خرد خیزد تو آن را از بنان بینی. سنائی. هرگز روا نداشت که بداصل و سفله را در عهد او سنان وقلم در بنان بود. انوری. نه چرخ ز قلزم کف شاه مستسقی ده بنان ببینم. خاقانی. گوشه و خوشه بساخت از پی مجد و سنا گوشۀ عرش از سریر خوشۀ چرخ از بنان. خاقانی. خسته دلم شاید اگر بخشدم کلک و بنان تو شفای جنان. خاقانی. بنان او آن بحار است که اگر بخار کند... (سندبادنامه ص 17). و بنان بیان از تمثیل و تصویر آن قاصر گردد. (سندبادنامه ص 18). این رساله، در ذکر صحابه رضوان اﷲ علیهم که لمعه ایست از بوارق بیان و حدائق بنان او ایراد کرده می شود. (ترجمه تاریخ یمینی ص 274). آنچه از نسج بیان و وشی بنان او مشهور است، رقعه ایست که به یکی از دوستان می نویسد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 284). اصبع لطف است و قهر اندر میان کلک دل با قبض و بسطی زین بنان. مولوی. هیچ نقاشت نمی بیندکه نقشی برکشد و آنکه دیداز حیرتش کلک از بنان افکنده ای. سعدی.
سر انگشت. انگشت. بنانه یکی آن. ج، بنانات. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). سرهای انگشت و این جمع بنانهاست. (از بحر الجواهر) (از کشف) (از غیاث اللغات) (آنندراج). بمعنی مفرد نیز آمده. (آنندراج). سر انگشت. (ترجمان القرآن). اصبع. جمع بنانه و آن سر انگشت است یا اطراف آن. (یادداشت مرحوم دهخدا) : این علم را قرارگه و گشتن اندر بنان حجت مأذون است. ناصرخسرو. بحر لؤلو بی خطر با طبع او از بهر آنک چون بنان او بقیمت لؤلؤ شهوار نیست. ناصرخسرو. ز یزدان دان نه از ارکان که کوته دیدگی باشد که خطی کز خرد خیزد تو آن را از بنان بینی. سنائی. هرگز روا نداشت که بداصل و سفله را در عهد او سنان وقلم در بنان بود. انوری. نه چرخ ز قلزم کف شاه مستسقی ده بنان ببینم. خاقانی. گوشه و خوشه بساخت از پی مجد و سنا گوشۀ عرش از سریر خوشۀ چرخ از بنان. خاقانی. خسته دلم شاید اگر بخشدم کلک و بنان تو شفای جنان. خاقانی. بنان او آن بحار است که اگر بخار کند... (سندبادنامه ص 17). و بنان بیان از تمثیل و تصویر آن قاصر گردد. (سندبادنامه ص 18). این رساله، در ذکر صحابه رضوان اﷲ علیهم که لمعه ایست از بوارق بیان و حدائق بنان او ایراد کرده می شود. (ترجمه تاریخ یمینی ص 274). آنچه از نسج بیان و وشی بنان او مشهور است، رقعه ایست که به یکی از دوستان می نویسد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 284). اصبع لطف است و قهر اندر میان کلک دل با قبض و بسطی زین بنان. مولوی. هیچ نقاشت نمی بیندکه نقشی برکشد و آنکه دیداز حیرتش کلک از بنان افکنده ای. سعدی.
یکی از بنان که سر انگشتها و انگشتها بود. (منتهی الارب). سر انگشت. ج، بنان. (از منتخب) (از غیاث اللغات) (مهذب الاسماء نسخۀ خطی). یکی از بنان و جمع آن بنانات. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به بنان شود
یکی از بنان که سر انگشتها و انگشتها بود. (منتهی الارب). سر انگشت. ج، بنان. (از منتخب) (از غیاث اللغات) (مهذب الاسماء نسخۀ خطی). یکی از بنان و جمع آن بنانات. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به بنان شود
بمعنی بناغ است و آن دو زن باشند که یک شوهر داشته باشند و هریک مر دیگری را بنانج گویندو بنانجه هم بنظر آمده است و بعربی ضره خوانند. (برهان) (آنندراج) (مجمع الفرس) (اوبهی). هم شوی. (ناظم الاطباء). زن مرد نسبت بزن دیگر او. گولانج. ضره. هوو. هبو. وسنی. عله. (یادداشت مرحوم دهخدا) : همی نسازد با داغ عاشقی صبرم چنان کجا بنسازد بنانج بازبنانج. شهید. بوده ای پیش به ده سال بنانج زن من کدخدای جلب خویش و مرا کدبانو. سوزنی (از مجمعالفرس). بقا نسازد با خصم شیخ ابواسحاق بدان صفت که نسازد بنانج پیش بنانج. شمس فخری (از مجمعالفرس).
بمعنی بناغ است و آن دو زن باشند که یک شوهر داشته باشند و هریک مر دیگری را بنانج گویندو بنانجه هم بنظر آمده است و بعربی ضره خوانند. (برهان) (آنندراج) (مجمع الفرس) (اوبهی). هم شوی. (ناظم الاطباء). زن مرد نسبت بزن دیگر او. گولانج. ضره. هوو. هبو. وسنی. عله. (یادداشت مرحوم دهخدا) : همی نسازد با داغ عاشقی صبرم چنان کجا بنسازد بنانج بازبنانج. شهید. بوده ای پیش به ده سال بنانج زن من کدخدای جلب خویش و مرا کدبانو. سوزنی (از مجمعالفرس). بقا نسازد با خصم شیخ ابواسحاق بدان صفت که نسازد بنانج پیش بنانج. شمس فخری (از مجمعالفرس).
مایعی است بیرنگ با بوی مخصوص و اگر خالص باشد تقریبا مطبوع میباشد. سمی است شدید از آب سبکتر (9، 0) در 70 درجه بجوش میاید. بنزین مذکور را نباید با بنزین معمولی (اسانس نفت) اشتباه کرد. این بنزین را میتوان در موتورهای انفجاری بجای بنزین نفت بکار برد. نیز میتوان از آن باسانی عطرهای مصنوعی مختلف و عده بسیار زیادی رنگها و مواد منفجره و دارو بدست آورد و آن از گاز چراغ و تقطیر قطرانهای زغال سنگ بدست میاید یعنی از تقطیر یک تن زغال سنگ چرب تقریبا 9 کیلو گرم بنزین حاصل میگردد که 6 کیلوگرم آن از تصفیه گاز چراغ و 3 کیلوگرم از تقطیر قطران ها تهیه میشود این بنزین مانند اسانس نفت بسیار آتشگیر ولی مانند استیلن با دود زیاد میسوزند. بنزین در الکل و اتر حل میشود. حلال بسیار خوبی است یعنی ید و گوگرد و چربیها و کائوچوی خام را در خود حل می کند و از اینرو برای تهیه چسب کائوچو بکار میرود. این بنزین (بنزن) بمقدار کم در بعضی نفتها وجود دارد ولی معمولا از تصفیه بنزین معمولی (اسانس نفت) که مخلوطی است از کربور های ئیدرژن که 8 -7 -6 کربن دارد بدست میاید، بنزین معمولی (اسانس نفت) از تقطیر مواد سبک نفت معدنی بدست می آید و آن ماده مولد نیرو در اتومبیلهاست. اغلب برای آنکه نقطه اشتغال بتاخیر افتد در آن مقداری افزوده اند که پلمپ (تترااتیل) نام دارد. بسیار سمی است و باید در استعمال آن دقت کرد
مایعی است بیرنگ با بوی مخصوص و اگر خالص باشد تقریبا مطبوع میباشد. سمی است شدید از آب سبکتر (9، 0) در 70 درجه بجوش میاید. بنزین مذکور را نباید با بنزین معمولی (اسانس نفت) اشتباه کرد. این بنزین را میتوان در موتورهای انفجاری بجای بنزین نفت بکار برد. نیز میتوان از آن باسانی عطرهای مصنوعی مختلف و عده بسیار زیادی رنگها و مواد منفجره و دارو بدست آورد و آن از گاز چراغ و تقطیر قطرانهای زغال سنگ بدست میاید یعنی از تقطیر یک تن زغال سنگ چرب تقریبا 9 کیلو گرم بنزین حاصل میگردد که 6 کیلوگرم آن از تصفیه گاز چراغ و 3 کیلوگرم از تقطیر قطران ها تهیه میشود این بنزین مانند اسانس نفت بسیار آتشگیر ولی مانند استیلن با دود زیاد میسوزند. بنزین در الکل و اتر حل میشود. حلال بسیار خوبی است یعنی ید و گوگرد و چربیها و کائوچوی خام را در خود حل می کند و از اینرو برای تهیه چسب کائوچو بکار میرود. این بنزین (بنزن) بمقدار کم در بعضی نفتها وجود دارد ولی معمولا از تصفیه بنزین معمولی (اسانس نفت) که مخلوطی است از کربور های ئیدرژن که 8 -7 -6 کربن دارد بدست میاید، بنزین معمولی (اسانس نفت) از تقطیر مواد سبک نفت معدنی بدست می آید و آن ماده مولد نیرو در اتومبیلهاست. اغلب برای آنکه نقطه اشتغال بتاخیر افتد در آن مقداری افزوده اند که پلمپ (تترااتیل) نام دارد. بسیار سمی است و باید در استعمال آن دقت کرد