جدول جو
جدول جو

معنی بلوش - جستجوی لغت در جدول جو

بلوش(بُ)
نامی است که در تنکابن و کجور و گیلان به تمشک دهند. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به تمشک شود، جمعیت ها و دسته های هم عقیده و دارای روش واحد. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
بلوش
دانه ی گیاه تمشک، تمشک
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بلاش
تصویر بلاش
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام فرزند کوچک یزگرد دوم پادشاه ساسانی و نوزدهمین پادشاه ساسانی، نام چند تن از پادشاهان اشکانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بلوط
تصویر بلوط
(دخترانه)
گیاهی درختی و جنگلی که میوه آن خوراکی است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بلور
تصویر بلور
(دخترانه)
کریستال، نام ماده معدنی جامد و شفاف مانند شیشه، آنچه از جنس شیشه شفاف و خوب است، معرب از یونانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آلوش
تصویر آلوش
راش، درختی جنگلی با ساقه قطور، برگ های ضخیم و گل های خوشه ای که چوب آن در صنعت کاربرد دارد، قزل آغاجغ، الش، قزل گز، الاش، قزل آغاج، مرس، چهلر، راج، چلر، آلش، آلاش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بلوچ
تصویر بلوچ
تکۀ گوشت سرخ رنگی که روی سر خروس درمی آید، تاج خروس، خوچ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بزوش
تصویر بزوش
کرک، پشم یا پر بسیار نرم با پرز های نرم و لطیفی که از بن مو های بز می روید و آن ها را با شانه می گیرند و پس از ریسیدن در بافتن پارچه های کرکی به کار می برند و از آن شال و پارچه های لطیف می بافند، گلغر، پت، تبت، تبد، بزشم، بزوشم، تفتیک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بهوش
تصویر بهوش
بهوش بودن، بهوش بودن مثلاً کنایه از هوشیار بودن، برای مثال بهوش بودم از اول که دل به کس نسپارم / شمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم (سعدی۲ - ۵۰۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بلوا
تصویر بلوا
بلیه، سختی، آشوب، غوغا
فرهنگ فارسی عمید
(بْلُ / بِ لُ شِ)
گابریل ژوزف ادگار (1870- 1937 میلادی) ، مستشرق فرانسوی. وی زبانهای عربی و فارسی را در مدرسه السنۀ شرقی پاریس فراگرفت، و از کتابداران نسخه های خطی کتاب خانه ملی پاریس شد. فهرستهای بسیار از نسخه های خطی منتشر کرد. او راست: مدخلی بر تاریخ مغول، مجالس نقاشی نسخه های خطی فارسی کتاب خانه ملی پاریس (4جلد) ، فهرست نسخه های زند و پهلوی و فارسی مربوط به آیین زردشت و طبع قسمتی از جامع التواریخ رشیدی (اوکتای قاآن تا تیمورقاآن). (از دایره المعارف فارسی) ، نشانۀ تیر. (اوبهی)
لغت نامه دهخدا
ناحیه، ولایت، و به معنی توده و دسته هم آمده است فرانسوی همگروه این واژه را غیاث ترکی دانسته معین آن را پارسی و گروهی ده و روستا می داند کشورهایی که متحد بشوند و دارای مرام و روش سیاسی خاصی باشند: بلوک شرق بلوک غرب، جمعیت ها و دسته های همعقیده و دارای روش واحد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلوق
تصویر بلوق
شتافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بروش
تصویر بروش
سیخ فرانسوی گل سینه (جواهرات سلطنتی ایران)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بزوش
تصویر بزوش
موی و پشم بر کرک بر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بشوش
تصویر بشوش
یونانی اسفند از گیاهان اسفند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الوش
تصویر الوش
ترکی ته خوان نان ریزه ترکی بهره بخش راش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهوش
تصویر بهوش
هوشیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلوی
تصویر بلوی
آزمایش، سختی، مصیبت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلون
تصویر بلون
بنده، مملوک، عبد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلول
تصویر بلول
نجات یافتن و رستگار شدن، سرد و نمناک شدن باد، در آویختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بالوش
تصویر بالوش
کافور مغشوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلخش
تصویر بلخش
پارسی تازی گشته بدخش لعل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلاش
تصویر بلاش
بی جهت، بی سبب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلوا
تصویر بلوا
سختی، آشوب، غوغا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلوچ
تصویر بلوچ
تاج خروس، اهل بلوچستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلوح
تصویر بلوح
چاه خشک درماندن، خشکیدن
فرهنگ لغت هوشیار
یک نوع شیشه که از ترکیب سیلیکات دوپتاسیم و سیلیکات دو پلمپ ساخته می شود
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی نیم تنه نیم تن نیم تن نیم تنی تا سر زانوش هست از پی آن برسر زانو نشست (نظامی) کرتی (گویش خوانساری) سفره بزرگ. جامه نیم تنه کرکی یا پشمی یا کاموایی و یا نخی زنانه یا مردانه
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی شده بلوت مازو (در لرستان) برو (در کردستان) از گیاهان درختی از تیره بلوطها که سر دسته گیاهان تیره خود را تشکیل میدهد. این درخت دارای دو نوع گل است که معمولا در انتهای شاخه ها قرار میگیرند. گلهای نر بصورت سنبله های دراز و گلهای ماده معمولا بصورت دسته های سه تایی در بغل برگها قرار میگیرند. میوه این گیاه بصورت فندقه بیضوی شکل کشیده است که پیاله ای تا نیمه آنرا فرا گرفته. چوب آن بسیار محکم است. توضیح در لرستان این درخت را مازو و در کردستان برو گویند. از این درخت غیر از میوه اش محصولات دیگری که اکثر ترکیبات مختلف تانن را دارند حاصل میگردد که باسامی محلی در ایران خوانده میشودو آنها عبارتند از: مازو (مازوج) (که تحت اثر گزش حشره خاص تولید میشود) برار مازو (برار مازوی) قلقات (گلگاو گلوان) زشکه (کره سچک) خرنوک مازوروسکا گزانگبین (این گزانگبین غیر از گزانگبین مستخرج از گیاه گزاست)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلوع
تصویر بلوع
بسیار بلعنده، دیگ بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلوغ
تصویر بلوغ
رسیدن به سن رشد، بالغ شدن دختر و پسر در سنین معین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلوف
تصویر بلوف
توپ و تشر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلود
تصویر بلود
شهر نشینی، شهر سازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلوغ
تصویر بلوغ
پزاوش، بالش
فرهنگ واژه فارسی سره