جدول جو
جدول جو

معنی بلوا - جستجوی لغت در جدول جو

بلوا
بلیه، سختی، آشوب، غوغا
تصویری از بلوا
تصویر بلوا
فرهنگ فارسی عمید
بلوا(بُلْ)
در لهجۀ خراسانیان امروز، بالوایۀ قدما است یعنی پرستو. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
بلوا(بَلْ)
بلوی. زحمت. (غیاث اللغات). مشقت:
نزد عاشق درد و غم حلوا بود
لیک حلوا بر خسان بلوا بود.
مولوی.
لغت نامه دهخدا
بلوا
سختی، آشوب، غوغا
تصویری از بلوا
تصویر بلوا
فرهنگ لغت هوشیار
بلوا((بَ))
شورش، آشوب، سرکشی
تصویری از بلوا
تصویر بلوا
فرهنگ فارسی معین
بلوا
آشوب، ازدحام، اغتشاش، غوغا، ناامنی، فتنه، هرج ومرج، هنگامه، سختی، مشقت، گرفتاری، آزمایش، آزمودن
متضاد: آرامش، امنیت
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بلور
تصویر بلور
(دخترانه)
کریستال، نام ماده معدنی جامد و شفاف مانند شیشه، آنچه از جنس شیشه شفاف و خوب است، معرب از یونانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بلوط
تصویر بلوط
(دخترانه)
گیاهی درختی و جنگلی که میوه آن خوراکی است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از الوا
تصویر الوا
(دخترانه و پسرانه)
ستاره، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از دلاوران ایرانی و نیزه دار رستم پهلوان شاهنامه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از باوا
تصویر باوا
(پسرانه)
بابا (نگارش کردی: باوا)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بلواژ
تصویر بلواژ
(دخترانه)
آبگینه (نگارش کردی: بهواژ)
فرهنگ نامهای ایرانی
(بِلْ)
سر تیر پوشش خانه که از دیوار بیرون آمده باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بُلْ)
بولوار. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به بولوار شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از بلوح
تصویر بلوح
چاه خشک درماندن، خشکیدن
فرهنگ لغت هوشیار
یک نوع شیشه که از ترکیب سیلیکات دوپتاسیم و سیلیکات دو پلمپ ساخته می شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلود
تصویر بلود
شهر نشینی، شهر سازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلجا
تصویر بلجا
ترکی بار بر (گویش گیلکی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلوچ
تصویر بلوچ
تاج خروس، اهل بلوچستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلگا
تصویر بلگا
حکیم دانشمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلکا
تصویر بلکا
دانا، حکیم و دانشمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلغا
تصویر بلغا
جمع بلیغ شیوا سخنان چیره زبانان زبان آوران سخنگزاران
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی شده بلوت مازو (در لرستان) برو (در کردستان) از گیاهان درختی از تیره بلوطها که سر دسته گیاهان تیره خود را تشکیل میدهد. این درخت دارای دو نوع گل است که معمولا در انتهای شاخه ها قرار میگیرند. گلهای نر بصورت سنبله های دراز و گلهای ماده معمولا بصورت دسته های سه تایی در بغل برگها قرار میگیرند. میوه این گیاه بصورت فندقه بیضوی شکل کشیده است که پیاله ای تا نیمه آنرا فرا گرفته. چوب آن بسیار محکم است. توضیح در لرستان این درخت را مازو و در کردستان برو گویند. از این درخت غیر از میوه اش محصولات دیگری که اکثر ترکیبات مختلف تانن را دارند حاصل میگردد که باسامی محلی در ایران خوانده میشودو آنها عبارتند از: مازو (مازوج) (که تحت اثر گزش حشره خاص تولید میشود) برار مازو (برار مازوی) قلقات (گلگاو گلوان) زشکه (کره سچک) خرنوک مازوروسکا گزانگبین (این گزانگبین غیر از گزانگبین مستخرج از گیاه گزاست)
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی نیم تنه نیم تن نیم تن نیم تنی تا سر زانوش هست از پی آن برسر زانو نشست (نظامی) کرتی (گویش خوانساری) سفره بزرگ. جامه نیم تنه کرکی یا پشمی یا کاموایی و یا نخی زنانه یا مردانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلوع
تصویر بلوع
بسیار بلعنده، دیگ بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلوغ
تصویر بلوغ
رسیدن به سن رشد، بالغ شدن دختر و پسر در سنین معین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلوف
تصویر بلوف
توپ و تشر
فرهنگ لغت هوشیار
ناحیه، ولایت، و به معنی توده و دسته هم آمده است فرانسوی همگروه این واژه را غیاث ترکی دانسته معین آن را پارسی و گروهی ده و روستا می داند کشورهایی که متحد بشوند و دارای مرام و روش سیاسی خاصی باشند: بلوک شرق بلوک غرب، جمعیت ها و دسته های همعقیده و دارای روش واحد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلوگا
تصویر بلوگا
روسی سگ ماهی پیل ماهی (گویش گیلکی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلول
تصویر بلول
نجات یافتن و رستگار شدن، سرد و نمناک شدن باد، در آویختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلون
تصویر بلون
بنده، مملوک، عبد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلوی
تصویر بلوی
آزمایش، سختی، مصیبت
فرهنگ لغت هوشیار
میدان و خیابانی که باغچه ها و چمنها و درختان بسیار دارد و محل گردش عموم است بلوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلوق
تصویر بلوق
شتافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حلوا
تصویر حلوا
شیرینی
فرهنگ واژه فارسی سره
چهارباغ، خیابان عریض، خیابان وسیع
فرهنگ واژه مترادف متضاد