جدول جو
جدول جو

معنی بلهوسی - جستجوی لغت در جدول جو

بلهوسی
هوس بسیار، بلهوس بودن، آرزو و هوس بسیار داشتن
تصویری از بلهوسی
تصویر بلهوسی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

بل نیز در پارسی برابر با بسیار و مانند آن را در واژه بلکامه نیز می توان دید: در پیش خود آن نامه چو بلکامه نهم - پروین ز سرشک دیده برجامه نهم (رودکی) هم چنان در واژه های بلغند و بلغاک: ریژ کار ریژ گر آنکه هوس بسیار دارد پرهوس هوسکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلهوس
تصویر بلهوس
بوالهوس، آنکه هوس بسیار دارد، پرهوس. در فارسی بلهوس هم نوشته می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بلهوس
تصویر بلهوس
((بُ هَ وَ))
پرهوس، هوسکار
فرهنگ فارسی معین
بی حسی، ازحال رفتگی، فقدان درد یا حس در نتیجه بکار بردن داروی بیهوشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیهوشی
تصویر بیهوشی
آخذه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بوالهوسی
تصویر بوالهوسی
پر هوس، گذراندن وقت به آرزو و هوس بسیار، هوسکاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیهوشی
تصویر بیهوشی
بی هوش بودن، کندذهنی، کودنی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیهوشی
تصویر بیهوشی
Unconsciousness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
бессознательное состояние
دیکشنری فارسی به روسی
несвідомість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
การหมดสติ
دیکشنری فارسی به تایلندی
חוֹסֶר הַכָּרָה
دیکشنری فارسی به عبری
অচেতনতা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از بلوری
تصویر بلوری
مهایی گنیک منسوب به بلور ساخته شده از بلور بلورین
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به بلوچ هر چیز مربوط به بلوچ و بلوچستان، از مردم بلوچ بلوچستانی. یا زبان بلوچ. از لهجه های ایرانی است که در بلوچستان بدان سخن گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلعوس
تصویر بلعوس
زن احمق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلبوس
تصویر بلبوس
یونانی تازی شده مو سیر از گیاهان موسیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلوری
تصویر بلوری
مانند بلور، تهیه شده از بلور مثلاً ظرف بلوری، کنایه از درخشان مثلاً ساق بلوری
فرهنگ فارسی عمید